مدرسه یا تيمارستان بونگ سان؟
#مدرسه_یا_تيمارستان_بونگ_سان؟
#پارت_چهارم
چان:هانا
هانا:ها؟
چان:ا.ت چشه؟
هانا:چمیدونم، اینکه کلا اعصاب نداره البته طبیعیه
تهیونگ:(با بچه ها می خواستیم فیلم ببینیم منم از لج ا.ت رفتم بلیت فیلم را گرفتم و کاری کردم که یونگی و ا.ت کنار هم بشینن)
ا.ت:هعییییییی خدا، آیو
آیو:بله
ا.ت:صندلیت چنده؟
آیو:۱۹
ا.ت:عه منم ۲۰ام
تهیونگ:عه چه جالب یونگی هم ۲۱
ا.ت:تهیونگ....ته...
تهیونگ:خدافظ
آیو:ا.ت ببین آرامش خودتو حفظ توروخدا پس نیوفتی
ا.ت:نه...ن...نه من...خ...خو...خوبم
یونگی:(دیدم صندلیم کنار ا.ت نشستم)
جونگ کوک:یونگی
یونگی:هوم
جونگ کوک:چنده صندلیت ؟
یونگی:۲۱
جونگ کوک :عه منم ۲۲
یونگی:آهان خو بشین
ا.ت:(تهیونگ دقیقا روبهروم بود کنار نامجون و فیلیکس و.... بعد تو اس ام اس پیام دادم )دارم برات
تهیونگ:الان شما در کنار کراشت لذت ببر حالا، آخ ...آخ ببخشید کراش هات
ا.ت:کراشام؟
تهیونگ:یونگی ژون و کوکی ژون
یونگی:(فیلم شروع شد که من و کوک چشممون به موبایل ا.ت افتاد تا پیام تهیونگ را دیدیم)
جونگ کوک:(زدیم زیر خنده ولی جلو خودمونو گرفتیم که پاره نشیم ولی این خنده ما از خوشحال بود و از جر خوردن)
ا.ت:(وقتی دیدم دارن میخندن فکر کردم پیام تهیونگ را دیدن و دارم مسخره ام میکنن که اینجا بود که از یک دختری که عاشق همه چیزای صورتی و کیوت بود تبدیل شدم به یک دختر وحشی)
*فیلم تموم شد*
آیو: من و ا.ت میریم خرید یک دقیقه وایسید
ا.ت:(رفیتم داخل یک مغازه لباس فروشی اون لباس های سیاه و دارک را برداشتم پرو کردم و گفتم)آیو من باهمین ها میام
آیو:اوک
یونگی و کوک:(وقتی ا.ت از مغازه اومد بیرون با یک لباس دارک اومد و بنظر عصبانی و نارحت میومد)
ینفر رو به آیو و ا.ت :ای جونننن جذاب برا من میشی
ا.ت:چه گوهی خورد؟🤨
آیو:ا.ت ول کن بیا بریم
همهگی؛(رفتیم جلو که بزنیمش که ا.ت)
ا.ت:نه یک دقیقه صبر کن (با پا زدم تو دماغش ، دماغش پر خون شد)
فقط جرئت داری یک بار دیگه حرفت را تکرار کن تا با همین کفشم سوراخش میکنم میدونی کجاتو دیگه؟
همون ینفر:تو لز بینی؟
ا.ت:آره اصلا به تو چه(پامو گذاشتم رو اونجاش)
آیو:ا.ت بسه
همون ینفر:ببخشید ببخشید
ا.ت:داد بزن بگو گوه خوردم
همون ینفر:گوه خوردم غلط کردم ببخشیدددددد
ا.ت: حالا برو گمشو
با سرعت از اونجا رفت
تهیونگ:ا.ت چ...چ...چقدر وحشی شدی
ا.ت:😤تو یکی حرف نزن😤
کوک:(پشمای منو یونگی ریخته بود )
ا.ت:(از اون موقع به بعد هی منو آیو را باهم شیپ میکردن)
*۲ روز بعد*
هانا:(همه کلاس از ا.ت میمیترسیدن )
جوبوآه:(بلکه کل کلاس حتی ما که دوستشیم هم ازش میترسیدیم)
دودوهی:(البته کاپ ا.ت(آیو)ازش نمیترسید)
ا.ت:از اون موقع به بعد تبدیل شدم به تامبوی موهامو پسرونه زدم تیپ دارک میپوشیدم و میرفتم بیرون کلا یک آدم دیگه شدم)
کامنت یادت نره ♡
#پارت_چهارم
چان:هانا
هانا:ها؟
چان:ا.ت چشه؟
هانا:چمیدونم، اینکه کلا اعصاب نداره البته طبیعیه
تهیونگ:(با بچه ها می خواستیم فیلم ببینیم منم از لج ا.ت رفتم بلیت فیلم را گرفتم و کاری کردم که یونگی و ا.ت کنار هم بشینن)
ا.ت:هعییییییی خدا، آیو
آیو:بله
ا.ت:صندلیت چنده؟
آیو:۱۹
ا.ت:عه منم ۲۰ام
تهیونگ:عه چه جالب یونگی هم ۲۱
ا.ت:تهیونگ....ته...
تهیونگ:خدافظ
آیو:ا.ت ببین آرامش خودتو حفظ توروخدا پس نیوفتی
ا.ت:نه...ن...نه من...خ...خو...خوبم
یونگی:(دیدم صندلیم کنار ا.ت نشستم)
جونگ کوک:یونگی
یونگی:هوم
جونگ کوک:چنده صندلیت ؟
یونگی:۲۱
جونگ کوک :عه منم ۲۲
یونگی:آهان خو بشین
ا.ت:(تهیونگ دقیقا روبهروم بود کنار نامجون و فیلیکس و.... بعد تو اس ام اس پیام دادم )دارم برات
تهیونگ:الان شما در کنار کراشت لذت ببر حالا، آخ ...آخ ببخشید کراش هات
ا.ت:کراشام؟
تهیونگ:یونگی ژون و کوکی ژون
یونگی:(فیلم شروع شد که من و کوک چشممون به موبایل ا.ت افتاد تا پیام تهیونگ را دیدیم)
جونگ کوک:(زدیم زیر خنده ولی جلو خودمونو گرفتیم که پاره نشیم ولی این خنده ما از خوشحال بود و از جر خوردن)
ا.ت:(وقتی دیدم دارن میخندن فکر کردم پیام تهیونگ را دیدن و دارم مسخره ام میکنن که اینجا بود که از یک دختری که عاشق همه چیزای صورتی و کیوت بود تبدیل شدم به یک دختر وحشی)
*فیلم تموم شد*
آیو: من و ا.ت میریم خرید یک دقیقه وایسید
ا.ت:(رفیتم داخل یک مغازه لباس فروشی اون لباس های سیاه و دارک را برداشتم پرو کردم و گفتم)آیو من باهمین ها میام
آیو:اوک
یونگی و کوک:(وقتی ا.ت از مغازه اومد بیرون با یک لباس دارک اومد و بنظر عصبانی و نارحت میومد)
ینفر رو به آیو و ا.ت :ای جونننن جذاب برا من میشی
ا.ت:چه گوهی خورد؟🤨
آیو:ا.ت ول کن بیا بریم
همهگی؛(رفتیم جلو که بزنیمش که ا.ت)
ا.ت:نه یک دقیقه صبر کن (با پا زدم تو دماغش ، دماغش پر خون شد)
فقط جرئت داری یک بار دیگه حرفت را تکرار کن تا با همین کفشم سوراخش میکنم میدونی کجاتو دیگه؟
همون ینفر:تو لز بینی؟
ا.ت:آره اصلا به تو چه(پامو گذاشتم رو اونجاش)
آیو:ا.ت بسه
همون ینفر:ببخشید ببخشید
ا.ت:داد بزن بگو گوه خوردم
همون ینفر:گوه خوردم غلط کردم ببخشیدددددد
ا.ت: حالا برو گمشو
با سرعت از اونجا رفت
تهیونگ:ا.ت چ...چ...چقدر وحشی شدی
ا.ت:😤تو یکی حرف نزن😤
کوک:(پشمای منو یونگی ریخته بود )
ا.ت:(از اون موقع به بعد هی منو آیو را باهم شیپ میکردن)
*۲ روز بعد*
هانا:(همه کلاس از ا.ت میمیترسیدن )
جوبوآه:(بلکه کل کلاس حتی ما که دوستشیم هم ازش میترسیدیم)
دودوهی:(البته کاپ ا.ت(آیو)ازش نمیترسید)
ا.ت:از اون موقع به بعد تبدیل شدم به تامبوی موهامو پسرونه زدم تیپ دارک میپوشیدم و میرفتم بیرون کلا یک آدم دیگه شدم)
کامنت یادت نره ♡
۳.۴k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.