مدرسه یا تيمارستان بونگ سان
#مدرسه_یا_تيمارستان_بونگ_سان؟
#پارت_سوم
آیو:بیا مرغ سوخاری گرفتم
ا.ت:مرسییییی
هانا:بچه ها بنظرم بردارین بریم تو کلاس بخوریم چون الان زنگ میخوره
دودوهی:آره
ا.ت:بریم پس
*رفتیم داخل کلاس ومرغ سوخاری هارو خوردیم*
ا.ت:مرسی آیو بخدا گشنم بودا
جوبوآه:معلومه گشنت بود نصف شو خوردی
ا.ت:😂
آیو و جوبوآه و دودوهی و هانا:😑
دودوهی:این زنگ چی داریم؟
ا.ت:زبان
جوبوآه:بچه ها زبان امروز دونگ ووکه؟ یا این یوپ؟
هانا:نمی دونم
آیو:عه بچه ها دونگ ووک
ا.ت:هعییییییی
*مدرسه تموم شد*
ا.ت:بچه ها کی بامن میاد بریم خونه بعد بریم پاساژ
همه آره دادان
*رسیدم خونه من*
دودوهی:ا.ت ما با لباس مدرسه بیایم؟
ا.ت:نه الان بهتون لباس میدم، بیاین
همه:مرسی
ا.ت:بچه ها زود باشیم بریم پاساژ الان بسته میشه
ا.ت:عه هانا بنگ چانه
هانا:خو وردار
ا.ت:الو
چان:سلام ا.ت چطوری
ا.ت:خوبم
چان:شماها الان کجایین؟
ا.ت:خونه من بعدشم میریم پاساژ
چان:آهان ماهم بیایم ؟
ا.ت:اوکیه بیاین
چان:پس میام دنبالتون
ا.ت:اوکی
*قطع تماس*
هانا:چیشد؟
ا.ت:گفت ماهم میام فقط صبر کنیم تا بیان دنبالمون
تهیونگ:ا.ت من اومدم
ا.ت:سلام
تهیونگ:یا خدا نمیدونستم مهمون داری چون خودم مهمون آوردم
ا.ت:چی؟
که دیدم جونگ کوک و یونگی و نامجون اومدن داخل
ا.ت:حداقل خبرم میکردی مهمون آوردی
تهیونگ:تو مگه خبر دادی؟
ا.ت:ما که داریم میریم پاساژ
تهیونگ:خب ماهم میایم
ا.ت:هرجا من میرم توعم باید بیای؟
تهیونگ:آره
ا.ت:😑
ا.ت:الو
چان:من جلو درم
ا.ت:اوکی بریم
*رسیدیم پاساژ*
ا.ت:اااایییییی ببباااببباااا ۱۳ نفرید چرا شبیه گله گوسفند پشت سر من راه میرید یک زره باز شید
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
کامنت یادت نره
#پارت_سوم
آیو:بیا مرغ سوخاری گرفتم
ا.ت:مرسییییی
هانا:بچه ها بنظرم بردارین بریم تو کلاس بخوریم چون الان زنگ میخوره
دودوهی:آره
ا.ت:بریم پس
*رفتیم داخل کلاس ومرغ سوخاری هارو خوردیم*
ا.ت:مرسی آیو بخدا گشنم بودا
جوبوآه:معلومه گشنت بود نصف شو خوردی
ا.ت:😂
آیو و جوبوآه و دودوهی و هانا:😑
دودوهی:این زنگ چی داریم؟
ا.ت:زبان
جوبوآه:بچه ها زبان امروز دونگ ووکه؟ یا این یوپ؟
هانا:نمی دونم
آیو:عه بچه ها دونگ ووک
ا.ت:هعییییییی
*مدرسه تموم شد*
ا.ت:بچه ها کی بامن میاد بریم خونه بعد بریم پاساژ
همه آره دادان
*رسیدم خونه من*
دودوهی:ا.ت ما با لباس مدرسه بیایم؟
ا.ت:نه الان بهتون لباس میدم، بیاین
همه:مرسی
ا.ت:بچه ها زود باشیم بریم پاساژ الان بسته میشه
ا.ت:عه هانا بنگ چانه
هانا:خو وردار
ا.ت:الو
چان:سلام ا.ت چطوری
ا.ت:خوبم
چان:شماها الان کجایین؟
ا.ت:خونه من بعدشم میریم پاساژ
چان:آهان ماهم بیایم ؟
ا.ت:اوکیه بیاین
چان:پس میام دنبالتون
ا.ت:اوکی
*قطع تماس*
هانا:چیشد؟
ا.ت:گفت ماهم میام فقط صبر کنیم تا بیان دنبالمون
تهیونگ:ا.ت من اومدم
ا.ت:سلام
تهیونگ:یا خدا نمیدونستم مهمون داری چون خودم مهمون آوردم
ا.ت:چی؟
که دیدم جونگ کوک و یونگی و نامجون اومدن داخل
ا.ت:حداقل خبرم میکردی مهمون آوردی
تهیونگ:تو مگه خبر دادی؟
ا.ت:ما که داریم میریم پاساژ
تهیونگ:خب ماهم میایم
ا.ت:هرجا من میرم توعم باید بیای؟
تهیونگ:آره
ا.ت:😑
ا.ت:الو
چان:من جلو درم
ا.ت:اوکی بریم
*رسیدیم پاساژ*
ا.ت:اااایییییی ببباااببباااا ۱۳ نفرید چرا شبیه گله گوسفند پشت سر من راه میرید یک زره باز شید
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
کامنت یادت نره
۱.۷k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.