شکلات تلخ پارت ۶
شکلات تلخ پارت ۶
لباس ا.ت
صدایه زنگ در اومد مامان :کیه ؟ ا.ت:دوستامن من رفتم . مامان:حواست به خودت باشه . ا.ت:باشهههههه . رفتم درو باز کردم . لیسون :سلام خاهر خودم . ا.ت:سلام اجی خوشگلام .السا:بیان بریم ا.ت: باشه بریم . لیسون :ا.ت چرا امروز نیومدی مدرسه . ا.ت:حوصله نداشتم .لیسون:اگه میدی دی کوک چقدر عصبی بود همون بهتر که نیومدی . ا.ت: حالا نه اینکه خودم عصاب دارم . همینجوری داشتیم قدم میزدیم که رسیدیم پارک . داشتیم میرفتیم باهم کلی میخندیدیم که ........ ا.ت:این اینجا چیگار میکنه باز خدایا
لیسون:هی ا.ت هیچی نگو فقط راهتو برو فهمیدی .ا.ت:باشه . رفتیم جلو تر که چشمشون افتاد به ما انگار جین با السا یکمی در ارتباط بودن .جین :هی السا سلام خوبی ا.ت:السا وای نستا خواهشا وای نستا . السا :نمیشه خیلی بده وایستاد ماهم مجبور شدیم وایستیم. گندش بزنه جین :دخترا حالتون چطوره لیسون خوبی ؟ لیسون:اره ممنون
جین :ا.ت تو چی تو خوبی .ا.ت:معلومه که خوبم . کوک همش نگام میکرد .جین :امروز شنگولی . خبریه ؟ . ا.ت:اره خب امروز نیومدم مدرسه کسی هم نبود بره رو عصابم . کوک خیره شده بود بهم چشم بر نمیداشت شیطونه میگه چشاشو با ناخنات در بیار (شیطونه گوه خورد باتو ) جیمین :چرا امروز نیومدی مدرسه . ا.ت :حالم خوش نبود برای همین . السا :خب دیگه ما بریم . میخواستیم بریم که کوک:فردا میای مدرسه ؟ .... همه تعجب کردن خودم از همه بیشتر . ا.ت:بله؟. کوک:مگه کری گفتم فردا میای مدرسه یا نه ؟ .ا.ت:شاید . کوک:شاید ینی چی مگه تو درس نداری پس برای چی سبت نام کردی ها؟ .جین خنده کمی کرد جین:هی کوک تو چیکار داری اصلا بخواد یا نخواد به ما ربطی نداره . کوک:بالاخره میای یا نه؟. ا.ت:میام . کوک:پس خدافظ بعدم رفتن . لیسون :این چرا اینطوری کرد . ا.ت:چم والا . السا :فکر کنم خبراییه
لباس ا.ت
صدایه زنگ در اومد مامان :کیه ؟ ا.ت:دوستامن من رفتم . مامان:حواست به خودت باشه . ا.ت:باشهههههه . رفتم درو باز کردم . لیسون :سلام خاهر خودم . ا.ت:سلام اجی خوشگلام .السا:بیان بریم ا.ت: باشه بریم . لیسون :ا.ت چرا امروز نیومدی مدرسه . ا.ت:حوصله نداشتم .لیسون:اگه میدی دی کوک چقدر عصبی بود همون بهتر که نیومدی . ا.ت: حالا نه اینکه خودم عصاب دارم . همینجوری داشتیم قدم میزدیم که رسیدیم پارک . داشتیم میرفتیم باهم کلی میخندیدیم که ........ ا.ت:این اینجا چیگار میکنه باز خدایا
لیسون:هی ا.ت هیچی نگو فقط راهتو برو فهمیدی .ا.ت:باشه . رفتیم جلو تر که چشمشون افتاد به ما انگار جین با السا یکمی در ارتباط بودن .جین :هی السا سلام خوبی ا.ت:السا وای نستا خواهشا وای نستا . السا :نمیشه خیلی بده وایستاد ماهم مجبور شدیم وایستیم. گندش بزنه جین :دخترا حالتون چطوره لیسون خوبی ؟ لیسون:اره ممنون
جین :ا.ت تو چی تو خوبی .ا.ت:معلومه که خوبم . کوک همش نگام میکرد .جین :امروز شنگولی . خبریه ؟ . ا.ت:اره خب امروز نیومدم مدرسه کسی هم نبود بره رو عصابم . کوک خیره شده بود بهم چشم بر نمیداشت شیطونه میگه چشاشو با ناخنات در بیار (شیطونه گوه خورد باتو ) جیمین :چرا امروز نیومدی مدرسه . ا.ت :حالم خوش نبود برای همین . السا :خب دیگه ما بریم . میخواستیم بریم که کوک:فردا میای مدرسه ؟ .... همه تعجب کردن خودم از همه بیشتر . ا.ت:بله؟. کوک:مگه کری گفتم فردا میای مدرسه یا نه ؟ .ا.ت:شاید . کوک:شاید ینی چی مگه تو درس نداری پس برای چی سبت نام کردی ها؟ .جین خنده کمی کرد جین:هی کوک تو چیکار داری اصلا بخواد یا نخواد به ما ربطی نداره . کوک:بالاخره میای یا نه؟. ا.ت:میام . کوک:پس خدافظ بعدم رفتن . لیسون :این چرا اینطوری کرد . ا.ت:چم والا . السا :فکر کنم خبراییه
۱۴.۵k
۰۷ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.