شکلات تلخ پارت ۵
شکلات تلخ پارت ۵
دیگه نگام نکردن نشستم رو صندلی یه دستمال برداشتم لباسمو پاک کنم . جیمین خندید .کوک:چیه چرا میخندی ؟
جیمین :چرا اینم مثل بقیه از سر راحت بر نمیداری ها ؟نکنه عاشقش شدی کوک:خب ....... نمیدونم .. نمیدونم چرا نمیتونم کاری باهش بکنم . جین :اوووووه پس عاشق شدی . کوک :هی خفه کن صداتو وگرنه میام خفت میکنم . وی :کوک فکر کنم تو یه حسی بهش داری .کوک:اهههه ... اره اره یه حسی بهش دارم ولی نمیدونم واقعیه یا نه . شوگا :خب تو پارسالم با یکی دوس شدی بعد با هاش چیکتر کردی روبه روش با یه دختر دیگه سکس کردی . اوه اوه اون دختره دیگه چه طاقتی داشته . کوک:خودم میدونم لازم نکرده برام تعریف کنی . پاشدم . جیمین :کجا . کوک:میرم خونه . جین :کلاس چی ؟. کوک:حوصله ندارم ولش . بعدم رفتم خونه تو راه موزیکو زیاد کردم و تا خونه باهاش خوندم . وقتی رسیدم رفتم تو اتاقم خودمو پرت کردم رو تخت . به سقف خیره شدم . کوک:ینی واقعیه؟شاید مثل بقیه چشمو گرفته شاید از رفتارش خوشم میاد . شایدم واقعن یه حسی از ته ته قلبم بهش دارم . شایدم ... اه اصلا ولش کن شاید شاید مگه میشه من جئون جونگ کوک به دختری حس واقعی داشته باشم از پارسال که اون اتفاق افتاد دیگه هوس دخر نکردم . چشامو بستمو خوابم برد . صبح بیدار شدم رفتم مدرسه جالبه امروز نبود با چشم(پ ن پ با پا) به در همش نگاه میکردم که شاید بیاد ولی اصلا نیومد عصابم خورد شد اخه واسه چی نیومده . شوگا :میبینم که منتظر کسی هستی اقای جئون . کوک:برو پی کارت اصلا حوصله ندارم . جین :چرا چون نیومده عصابت انقدر ریده . کوک:نمیدونم چرا نیومده . وی :دلت واسش تنگ شده ؟😉. کوک:چی میگی نخیرم فقط حوصلم سر رفته از صبح همینطوریه شوگا :پس دلت واسه کل کل باهاش تنگ شده . کوک:ای بابااااااا چه گیری دادین . جیمین :نه نشد تو شدی ... کوک:چی شدم منظورت چیه . جیمین :منظورمو خوب میفهمی عاشق شدی عاشق . همه زدن زیر خنده . کوک:میشه یه دهن برامون خفه شی . جین :کوک جیمین راست میگه از صبح همش به در خیره شدی بقیم شک میکنن دیگه اون از دیروزت اینم از امروز . کوک:پووووووف من میرم بابا خدافظ . شوگا :عاشقی دیوونش کرده . کوک:شوگا خفه شو .
ا.ت
امروز اصلا حوصله نداشتم برای همین نرفتم مدرسه اخیش امروز چه روز خوفیه اون قول تشن رو نمی بینم . از صبح تو اتاق بودم و با گوشی ور میرفتم دیگه خسته شدم تصمیم گرفتم برم بیرون یه هوایی بخورم به لیسون و یونا زنگ زدم اونا هم قرار شد بیان دنبالم باهم بریم پیاده روی یه تیپ خیلی شیک اسپرت زدم منتظر موندم تا بیان (عکسشو میزارم)
#فالو_لایک_فراموش_نشه😻❤👉
دیگه نگام نکردن نشستم رو صندلی یه دستمال برداشتم لباسمو پاک کنم . جیمین خندید .کوک:چیه چرا میخندی ؟
جیمین :چرا اینم مثل بقیه از سر راحت بر نمیداری ها ؟نکنه عاشقش شدی کوک:خب ....... نمیدونم .. نمیدونم چرا نمیتونم کاری باهش بکنم . جین :اوووووه پس عاشق شدی . کوک :هی خفه کن صداتو وگرنه میام خفت میکنم . وی :کوک فکر کنم تو یه حسی بهش داری .کوک:اهههه ... اره اره یه حسی بهش دارم ولی نمیدونم واقعیه یا نه . شوگا :خب تو پارسالم با یکی دوس شدی بعد با هاش چیکتر کردی روبه روش با یه دختر دیگه سکس کردی . اوه اوه اون دختره دیگه چه طاقتی داشته . کوک:خودم میدونم لازم نکرده برام تعریف کنی . پاشدم . جیمین :کجا . کوک:میرم خونه . جین :کلاس چی ؟. کوک:حوصله ندارم ولش . بعدم رفتم خونه تو راه موزیکو زیاد کردم و تا خونه باهاش خوندم . وقتی رسیدم رفتم تو اتاقم خودمو پرت کردم رو تخت . به سقف خیره شدم . کوک:ینی واقعیه؟شاید مثل بقیه چشمو گرفته شاید از رفتارش خوشم میاد . شایدم واقعن یه حسی از ته ته قلبم بهش دارم . شایدم ... اه اصلا ولش کن شاید شاید مگه میشه من جئون جونگ کوک به دختری حس واقعی داشته باشم از پارسال که اون اتفاق افتاد دیگه هوس دخر نکردم . چشامو بستمو خوابم برد . صبح بیدار شدم رفتم مدرسه جالبه امروز نبود با چشم(پ ن پ با پا) به در همش نگاه میکردم که شاید بیاد ولی اصلا نیومد عصابم خورد شد اخه واسه چی نیومده . شوگا :میبینم که منتظر کسی هستی اقای جئون . کوک:برو پی کارت اصلا حوصله ندارم . جین :چرا چون نیومده عصابت انقدر ریده . کوک:نمیدونم چرا نیومده . وی :دلت واسش تنگ شده ؟😉. کوک:چی میگی نخیرم فقط حوصلم سر رفته از صبح همینطوریه شوگا :پس دلت واسه کل کل باهاش تنگ شده . کوک:ای بابااااااا چه گیری دادین . جیمین :نه نشد تو شدی ... کوک:چی شدم منظورت چیه . جیمین :منظورمو خوب میفهمی عاشق شدی عاشق . همه زدن زیر خنده . کوک:میشه یه دهن برامون خفه شی . جین :کوک جیمین راست میگه از صبح همش به در خیره شدی بقیم شک میکنن دیگه اون از دیروزت اینم از امروز . کوک:پووووووف من میرم بابا خدافظ . شوگا :عاشقی دیوونش کرده . کوک:شوگا خفه شو .
ا.ت
امروز اصلا حوصله نداشتم برای همین نرفتم مدرسه اخیش امروز چه روز خوفیه اون قول تشن رو نمی بینم . از صبح تو اتاق بودم و با گوشی ور میرفتم دیگه خسته شدم تصمیم گرفتم برم بیرون یه هوایی بخورم به لیسون و یونا زنگ زدم اونا هم قرار شد بیان دنبالم باهم بریم پیاده روی یه تیپ خیلی شیک اسپرت زدم منتظر موندم تا بیان (عکسشو میزارم)
#فالو_لایک_فراموش_نشه😻❤👉
۲۸.۸k
۰۷ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.