𝗣𝗮𝗿⁸⁵
𝗣𝗮𝗿⁸⁵
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
منظورش رو نفهمیدم...
آوم به سمتم اومد و کنارم نشست.
دستمال رو محکم زیر پلکام کشیدم که یهو دستم رو گرفت.
سریع واکنش نشون دادم و با تعجب نگاهش کردم.
دستمال رو از میون دستم کشید و به صورتم خیره شد.
چونه ام بی اختیار لرزید و زمزمه کردم:
ا/ت: ازش میترسم.
جونگ کوک: من کنارتم ا/ت.
ا/ت: اون...اون مثل جین به توام آسیب میرسونه.
نوچ عصبی کرد و هر دو دستام رو میون دست بزرگش گرفت و با نگاه به چشمام محکم گفت:
جونگ کوک: من میدونم تو چی کشیدی و چه چیزایی رو تجربه کردی،اگه میگم شکایت نکن بسپارش به من،بخاطر اعتبار همونی میگم،بخاطر خانواده خودم،اطرافیانمون،تو با شکایت حتی به منو دایی لطمه میزنی...
ا/ت: من دنبالِ حقمم.
پشت دستام رو نوازش میکرد و من اونقدر غرق حالِ بدَم بودم که تازه متوجه حرکتِ انگشتاش،پشتِ دستم شدم.
جونگ کوک: من حق تو ازش میگیرم.
ا/ت: چطوری؟
لبخند غیر واقعی زد تا مثلا به من آرامش بده و نفهمیدم چطور با اون لبخند حسِ خوبی از امنیت توی تنم نشست.
جونگ کوک: اگه قرار بود به تو بگم بهش نمیگفتن روشِ مردونه.
با ناامیدی لبخند زدم.
منظور حرفاش رو نمیفهمیدم اما ظاهرا جونگ کوک هنوز روی حرفش هست.
چیزی که قبلا گفته بود هر طور لازم باشه حمایتم میکنه و تهیونگ رو ازم دور نگه میداره، منم در ازاش باید از شکایتم بگذرم.
جونگ کوک: چوبِ اعتمادی که خوردی تو رو این شکلی کرده، من میدونم، تو این دنیا از این به بعد جز من نباید به هیشکی اعتماد کنی...
نگاه کرد به چشمام و باز تاکید کرد:
جونگ کوک: من شوهرتم، هیچ آدمی تو این دنیا پیدا نمیشه که مثل من بتونی بهش اعتماد کنی.
یک آن دستام رو رها کرد و با کلافگی بلند شد و دستش رو به گردنش کشید و گفت:
جونگ کوک: پاشو صورت تو بشور، اگه حالت بهتر شده برگردیم پیشِ همونی.
و من اون لحظه از خوشی پرواز کردم.
امروز کلاس نداشتم و حداقل حاضر نیستم دوباره توی دانشگاه ببینمش.
اما تا هنوز به پیام تهیونگ فکر میکردم که به محض بیدار شدن،روی گوشیم دیده بودمش.
" من منتظرت بودم عزیزم، چرا نیومدی؟"
به رسم همیشگی همونی همه رو برای امشب کنار هم جمع کرد و خونه تقریبا شلوغ شده بود.
فقط جونگ کوک و تهیونگ نیومده بودن که البته میدونستم تهیونگ نمیاد.
رفتم تا از مهمونا پذیرایی کنم و به همونی که رسیدم صحبتش رو با نایون قطع کرد و بهم نگاه کرد و گفت:
ادامه کامنت
•پارت هشتاد و پنجم•
•یاس•
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
منظورش رو نفهمیدم...
آوم به سمتم اومد و کنارم نشست.
دستمال رو محکم زیر پلکام کشیدم که یهو دستم رو گرفت.
سریع واکنش نشون دادم و با تعجب نگاهش کردم.
دستمال رو از میون دستم کشید و به صورتم خیره شد.
چونه ام بی اختیار لرزید و زمزمه کردم:
ا/ت: ازش میترسم.
جونگ کوک: من کنارتم ا/ت.
ا/ت: اون...اون مثل جین به توام آسیب میرسونه.
نوچ عصبی کرد و هر دو دستام رو میون دست بزرگش گرفت و با نگاه به چشمام محکم گفت:
جونگ کوک: من میدونم تو چی کشیدی و چه چیزایی رو تجربه کردی،اگه میگم شکایت نکن بسپارش به من،بخاطر اعتبار همونی میگم،بخاطر خانواده خودم،اطرافیانمون،تو با شکایت حتی به منو دایی لطمه میزنی...
ا/ت: من دنبالِ حقمم.
پشت دستام رو نوازش میکرد و من اونقدر غرق حالِ بدَم بودم که تازه متوجه حرکتِ انگشتاش،پشتِ دستم شدم.
جونگ کوک: من حق تو ازش میگیرم.
ا/ت: چطوری؟
لبخند غیر واقعی زد تا مثلا به من آرامش بده و نفهمیدم چطور با اون لبخند حسِ خوبی از امنیت توی تنم نشست.
جونگ کوک: اگه قرار بود به تو بگم بهش نمیگفتن روشِ مردونه.
با ناامیدی لبخند زدم.
منظور حرفاش رو نمیفهمیدم اما ظاهرا جونگ کوک هنوز روی حرفش هست.
چیزی که قبلا گفته بود هر طور لازم باشه حمایتم میکنه و تهیونگ رو ازم دور نگه میداره، منم در ازاش باید از شکایتم بگذرم.
جونگ کوک: چوبِ اعتمادی که خوردی تو رو این شکلی کرده، من میدونم، تو این دنیا از این به بعد جز من نباید به هیشکی اعتماد کنی...
نگاه کرد به چشمام و باز تاکید کرد:
جونگ کوک: من شوهرتم، هیچ آدمی تو این دنیا پیدا نمیشه که مثل من بتونی بهش اعتماد کنی.
یک آن دستام رو رها کرد و با کلافگی بلند شد و دستش رو به گردنش کشید و گفت:
جونگ کوک: پاشو صورت تو بشور، اگه حالت بهتر شده برگردیم پیشِ همونی.
و من اون لحظه از خوشی پرواز کردم.
امروز کلاس نداشتم و حداقل حاضر نیستم دوباره توی دانشگاه ببینمش.
اما تا هنوز به پیام تهیونگ فکر میکردم که به محض بیدار شدن،روی گوشیم دیده بودمش.
" من منتظرت بودم عزیزم، چرا نیومدی؟"
به رسم همیشگی همونی همه رو برای امشب کنار هم جمع کرد و خونه تقریبا شلوغ شده بود.
فقط جونگ کوک و تهیونگ نیومده بودن که البته میدونستم تهیونگ نمیاد.
رفتم تا از مهمونا پذیرایی کنم و به همونی که رسیدم صحبتش رو با نایون قطع کرد و بهم نگاه کرد و گفت:
ادامه کامنت
•پارت هشتاد و پنجم•
•یاس•
۷.۱k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.