part : 2
ویو یونگی
که یوهو یه پسر اومد تو زیر زمین
یونگی : تو کی هستی ؟
فیلیکس : من ... دست راست کاپتان هستم ...
یونگی : کاپتان کیه ؟
فیلیکس : همون دختری که تازه از پیشت رفت ....
یونگی : اون؟ هه ( خنده ی تمسخر )
فیلیکس : نگاه جنسیتی نداشته باش .. اون یه تنه ۱۰ نفرو حریفه .. با منم بعد ۱ سال صمیمی شده ..
یونگی : می دونی که چرا منو گروگان گرفته ؟
فیلیکس : اگه خودش چیزی بهت نگفته پس منم اجازه ندارم که بهت بگم
یونگی : لاآقل بگو از کجا مکس رو میشناسه ؟
فیلیکس : فقط می تونم بگم اون پسر خاله ی کاپتانه
یونگی : او ... پس چرا من الان اینجام ؟
فیلیکس : یه حرفو دوبار تکرار نمی کنم
یونگی : هوووف ... لاآقل بگو گوشیم کجاست ؟
فیلیکس : دست کاپتانه .. تو اتاقشون
یونگی : اوکی
اون پسره رفت و دوباره تنها شدم ..
ویو سیلوانا
واقعا عصبی بودم ... آخه یه آدم چقدر می تونه بی دست و پا باشه ؟ اه لعنتی
سیلوانا : ففیییلللیییکککسسس ( داد )
فیلیکس : بله سیلوانا ؟
سیلوانا : فیلیکس ... باید بریم به جزیره ی آرتا و جزیره ی کسایی که آتش رو مقدص می دونن ( خنده ی مرموز )
فیلیکس : چرا ا.اونجا ؟
سیلوانا : باید نقشه ی گنج امپراتور اون جزیره رو با یه تقلبی عوض کنیم
فیلیکس : اوکی
فیلیکس رفت و من مودمو این تمرینات جنگ با شمشیر ...
داشتم سمشیر بازی کار می کردم که .....
~ خماری ~
که یوهو یه پسر اومد تو زیر زمین
یونگی : تو کی هستی ؟
فیلیکس : من ... دست راست کاپتان هستم ...
یونگی : کاپتان کیه ؟
فیلیکس : همون دختری که تازه از پیشت رفت ....
یونگی : اون؟ هه ( خنده ی تمسخر )
فیلیکس : نگاه جنسیتی نداشته باش .. اون یه تنه ۱۰ نفرو حریفه .. با منم بعد ۱ سال صمیمی شده ..
یونگی : می دونی که چرا منو گروگان گرفته ؟
فیلیکس : اگه خودش چیزی بهت نگفته پس منم اجازه ندارم که بهت بگم
یونگی : لاآقل بگو از کجا مکس رو میشناسه ؟
فیلیکس : فقط می تونم بگم اون پسر خاله ی کاپتانه
یونگی : او ... پس چرا من الان اینجام ؟
فیلیکس : یه حرفو دوبار تکرار نمی کنم
یونگی : هوووف ... لاآقل بگو گوشیم کجاست ؟
فیلیکس : دست کاپتانه .. تو اتاقشون
یونگی : اوکی
اون پسره رفت و دوباره تنها شدم ..
ویو سیلوانا
واقعا عصبی بودم ... آخه یه آدم چقدر می تونه بی دست و پا باشه ؟ اه لعنتی
سیلوانا : ففیییلللیییکککسسس ( داد )
فیلیکس : بله سیلوانا ؟
سیلوانا : فیلیکس ... باید بریم به جزیره ی آرتا و جزیره ی کسایی که آتش رو مقدص می دونن ( خنده ی مرموز )
فیلیکس : چرا ا.اونجا ؟
سیلوانا : باید نقشه ی گنج امپراتور اون جزیره رو با یه تقلبی عوض کنیم
فیلیکس : اوکی
فیلیکس رفت و من مودمو این تمرینات جنگ با شمشیر ...
داشتم سمشیر بازی کار می کردم که .....
~ خماری ~
۵.۳k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.