امشب ای ماه کجایی که دلم غمگینست

امشب ای ماه کجایی که دلم غمگینست
دیده بگشا که مرا آمدنت تسکینست

تو که هم صحبت تنهایی، شب‌های منی
پس کجا مانده‌ای امشب که سحر نزدیکست

آمدی دیر چرا ای که رخت تسکینم
نکند قلب توام زخمی و دل چرکینست

عارضت سرخ چرا گشته چرا دلگیری
مونس من چه شده، از چه دلت خونینست

با که گویم سخن از درد که بی‌درد بود
آخر ای رحم خدایا، چه دلم سنگینست

چه شد ای غافله‌ی عمر کجا وا ماندی
خسته‌ام وقت سفر کردن این معشوقست

رو شبان بار سفر بند که اینک دنیا
بی‌وفایست که خود مستحق نفرینست.
دیدگاه ها (۱۰)

بــــا ریاضـــی اندکـــی، گاهـی قرابت میکنیبـــا ریاضی گــاه...

پاییز می رسد که مرا مبتلا کندبا رنگ های تازه مرا آشنا کنداو ...

""""""""""""" چای """"""""""""#خستگی_نوشت :به اخمت خستگی در ...

قدر‌نشناس ِ عزیزم، نیمه ی من نیستیقلبمی اما سزاوار تپیدن نیس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط