پاییز می رسد که مرا مبتلا کند

پاییز می رسد که مرا مبتلا کند
با رنگ های تازه مرا آشنا کند
او می رسد که از پس نه ماه انتظار
راز درخت باغچه را برملا کند
او قول داده است که امسال از سفر
اندوه های تازه بیارد، خدا کند
او می رسد که باز هم عاشق کند مرا
او قول داده است به قولش وفا کند
خش خش، صدای پای خزان است 
یک نفر در را به روی حضرت پاییز وا کند... 

#علیرضا_بدیع
دیدگاه ها (۵)

پشت رُل ساعت حدوداً پنج شاید پنج و نیم داشتم یک عصر برمی گشت...

مستانه پاشید اسب سیاهیدر پنجه ی نور یالی رها را …طاووس دشتی ...

بــــا ریاضـــی اندکـــی، گاهـی قرابت میکنیبـــا ریاضی گــاه...

امشب ای ماه کجایی که دلم غمگینستدیده بگشا که مرا آمدنت تسکین...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط