دوست نداشتنت کار من نیست

دوست نداشتنت کار من نیست
حتی موقعی که میدونم فاصله‌ زیادی بینمونه و‌ دستات دوره از دستام،
یا وقتی که میدونم هیچوقت نمیتونم تو‌چشمات زٌل بزنم و ازت بپرسم:
"اینقدر زلالی رو از کجا اوردی ریختی تو چشمات؟"
دوست نداشتنت کار من نیست..
حتی وقتی میدونم چقدر ساده از کنارم میگذری، یا میدونم وقتِ رفتن اسممو صدا نمیزنی که بگی ببین نرو!
یا اگه داری میری منم با خودت ببر!
دوست نداشتنت هیچ وقت کارِ من نبوده
حتی وقتی میدونم
اونقدر که دوسِت دارم
دوسم نداری...!
دیدگاه ها (۵۵)

قرارمون باشه یه عصر بارون خورده ی پاییزی،یه پیاده‌ رویِ خلوت...

آدم ها می گذرندآدم ها از چشم هایم می گذرندو سایه ی یکایکشانب...

تیرگی می آید....دشت می گیرد آرام...قصه ی رنگی روز...می رود ر...

در ابعاد این عصر خاموش ‏من از طعم تصنیف،‏در متن ادراک یک کوچ...

قانون چهارم:تغییر از خودمون

زندگی پیچیدهپارت 2*ویو کائوروهمه ی بچه هایی که میخوان مثل من...

لطفا بازنشر کنید و همه رو بخونید

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط