پارت دوازده
پارت دوازده
کوک ، خوب منم دیگه برم کاری نداری
ا.ت ، نه خدافظ (و همین طور برگه هارو نگاه میکرد)
کوک ، (چرا با من انقد جدی با نامجون انقد گرم ایششششش ولش بابا)
ا.ت ، (کوک بهش خیره شده) نمیخواستی بری (نیش خند)
کوک ، (ایششش ریدم)داشتم ویو اتاقتو میدیدم بای
ا.ت ،بای
ا.ت ویو
خوب بهتره برم دیگه ساعت دوازده شبه بابا منم آدمم خسته میشم برم که فردا کلی کار دارم
فلش بک به خونه
دینگ دینگ صدای مبایل
ا.ت ، او صباس
صبا ، الو کوشی
ا.ت، الو سلام
صبا ، خوبی شنیدم فردا مهمونی داری
ا.ت، تو از کجا میدونی
صبا ، بابام با شرکت جیمینیا قرار داد دارن دیگه بابامم دعوت کرده
ا.ت، آها
صبا ، خب فردا ساعت یک آماده باش
ا.ت ، چرا
صبا ، اوف از دست تو هنوز نمی فهمی میام بریم خرید
ا.ت، بابا سفارش میدم برام میارن دیگه
صبا ، نه نمیشه الکی بهونه نیار و باید یه قولی بدی
ا.ت ، چه قولی
صبا ، اول قول بده بد من بگم اگه هم عمل نکنی من میدونمو تو
ا.ت ، اوففففف باشه قول
صبا ، هورااااا خوبه فردا لباس مجلسی برات میگیرم
ا.ت ، نه صبا من گفته بودم که
صبا، حرف نزن قول دادی
ا.ت ، اما.....(قط کرد)
ا.ت ، اوفففف میمون قط کرد خداا الان لباس مجلسی هم افتاد رو دستمون
ا.ت ویو
رفت بالا تو اتاق و خوابید (بچه ها ا.ت همیشه با یه شلوارک خیلی کوتاه تا بالای رون و یه مینی تاب میپوشه نکته مهمیه تو پارت های بعد)
صبح ساعت یازده نیم
ا.ت ، واییی دیرم شد رفت یه دوش ۳۰مینی گرفت و بعد هم یه لغمه صبحونه خورد و آماده شد تا صبا بیاد
صبا ، درحال بوق زدن برای اینکه ا.ت بیاد
ا.ت ، چه خبره بابا اومدم
صبا خوش اومدی عزیزم بزن بریم
رفتم پاساژ
بعد کلی دور زدن صبااا
صبا، ا.ت ا.ت نگا اون لباسه خیلی خوشگله
ا.ت ، خیلی باز نیست
صبا ، توکه لباس باز میپوشی فقط یکم مجلسی تره (عکس لباس استایل بعد و کفش و کیف ا.ت هم هست )
ا.ت (تو دلش)بد نبود خودمم خوشم اومد و قبول کردیم و رفتیم بقیه خرید مریدارو کردیم ساعت پنجو نیم رسیدم خونه رفتم یه دوش گرفتم موهامو درست کردم (گذاشتم)و آماده شدم که گوشیم زنگ خورد کوک بود
کوک ویو
این بهونه خوبیه تا با ا.ت بیشتر باشم بعدشم دوس دارم اون جیمین مارو باهم ببینه پس زنگ زدم به ا.ت و گفتم که راهو بلد نیستم و بیا تا باهم بریم و اونم گفت باشه
کوک رسید و ا.ت سوار ماشین شدن و راه افتادن
کوک ویو
لباس ا.ت خیلی بازه باید تو مهمونی حواسم بهش باشه ولی قبلش باید بفهمم که با جیمین چه رابطه ای داره پس گفتم
کوک، ا.ت تو چند بار خونه جیمین رفتی
ا.ت ، خوب یه بار برای آشنایی با پدرش یه بارم دعوتم کرده بود برای یه سری از کارا.......
کوک ، خوب منم دیگه برم کاری نداری
ا.ت ، نه خدافظ (و همین طور برگه هارو نگاه میکرد)
کوک ، (چرا با من انقد جدی با نامجون انقد گرم ایششششش ولش بابا)
ا.ت ، (کوک بهش خیره شده) نمیخواستی بری (نیش خند)
کوک ، (ایششش ریدم)داشتم ویو اتاقتو میدیدم بای
ا.ت ،بای
ا.ت ویو
خوب بهتره برم دیگه ساعت دوازده شبه بابا منم آدمم خسته میشم برم که فردا کلی کار دارم
فلش بک به خونه
دینگ دینگ صدای مبایل
ا.ت ، او صباس
صبا ، الو کوشی
ا.ت، الو سلام
صبا ، خوبی شنیدم فردا مهمونی داری
ا.ت، تو از کجا میدونی
صبا ، بابام با شرکت جیمینیا قرار داد دارن دیگه بابامم دعوت کرده
ا.ت، آها
صبا ، خب فردا ساعت یک آماده باش
ا.ت ، چرا
صبا ، اوف از دست تو هنوز نمی فهمی میام بریم خرید
ا.ت، بابا سفارش میدم برام میارن دیگه
صبا ، نه نمیشه الکی بهونه نیار و باید یه قولی بدی
ا.ت ، چه قولی
صبا ، اول قول بده بد من بگم اگه هم عمل نکنی من میدونمو تو
ا.ت ، اوففففف باشه قول
صبا ، هورااااا خوبه فردا لباس مجلسی برات میگیرم
ا.ت ، نه صبا من گفته بودم که
صبا، حرف نزن قول دادی
ا.ت ، اما.....(قط کرد)
ا.ت ، اوفففف میمون قط کرد خداا الان لباس مجلسی هم افتاد رو دستمون
ا.ت ویو
رفت بالا تو اتاق و خوابید (بچه ها ا.ت همیشه با یه شلوارک خیلی کوتاه تا بالای رون و یه مینی تاب میپوشه نکته مهمیه تو پارت های بعد)
صبح ساعت یازده نیم
ا.ت ، واییی دیرم شد رفت یه دوش ۳۰مینی گرفت و بعد هم یه لغمه صبحونه خورد و آماده شد تا صبا بیاد
صبا ، درحال بوق زدن برای اینکه ا.ت بیاد
ا.ت ، چه خبره بابا اومدم
صبا خوش اومدی عزیزم بزن بریم
رفتم پاساژ
بعد کلی دور زدن صبااا
صبا، ا.ت ا.ت نگا اون لباسه خیلی خوشگله
ا.ت ، خیلی باز نیست
صبا ، توکه لباس باز میپوشی فقط یکم مجلسی تره (عکس لباس استایل بعد و کفش و کیف ا.ت هم هست )
ا.ت (تو دلش)بد نبود خودمم خوشم اومد و قبول کردیم و رفتیم بقیه خرید مریدارو کردیم ساعت پنجو نیم رسیدم خونه رفتم یه دوش گرفتم موهامو درست کردم (گذاشتم)و آماده شدم که گوشیم زنگ خورد کوک بود
کوک ویو
این بهونه خوبیه تا با ا.ت بیشتر باشم بعدشم دوس دارم اون جیمین مارو باهم ببینه پس زنگ زدم به ا.ت و گفتم که راهو بلد نیستم و بیا تا باهم بریم و اونم گفت باشه
کوک رسید و ا.ت سوار ماشین شدن و راه افتادن
کوک ویو
لباس ا.ت خیلی بازه باید تو مهمونی حواسم بهش باشه ولی قبلش باید بفهمم که با جیمین چه رابطه ای داره پس گفتم
کوک، ا.ت تو چند بار خونه جیمین رفتی
ا.ت ، خوب یه بار برای آشنایی با پدرش یه بارم دعوتم کرده بود برای یه سری از کارا.......
۶.۱k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.