پارت 9
پارت 9
جین:ا/ت اینجا پیش من جات امنه فعلا باید بمونی پیش من فهمیدی؟
ا/ت:اوهوم
جین؟
جین:بله
ا/ت:گشنمه
جین:شکمو(با خنده)
ا/ت:خو چیکار کنم یه غذا ازتون خواستم بهم ندادین هی یچی میشد یه ساعت میوفتاد عقب عهههه منم یه جاندارم گشنم میشه دیگه
جین:الان میرم برات غذا درست کنم
ا/ت:ممنون
°ا/ت°
وقتی جین رفت تصمیم گرفتم بخوابم چشمام گرم شده بود که یهو یکی از پنجره اومد داخل اتاق تا خواستم جیغ بکشم دستمال گذاشت جلوی دهنم و بیهوش شدم
°جیمین°
رو کاناپه نشسته بودمو به اتفاق امروز فکر میکردم که صدای گوشیم در اومد
جیمین:جین چی میگه الان؟
الو؟
جین:ا/تو دزدیدن
جیمین:چییییی؟(با داد)
ت..ت.تو الان کجایی؟
جین:با کوک داریم میریم اونجایی که گفتن
جیمین:آدرس بده اومدم
جین:اوکی
°ا/ت°
با سردرد شدیدی بلند شدم
رو ی صندلی بسته شده بودم
ا/ت:آهااااییییی کسی اینجا نیست
جیان:چرا من درست پشت سرت وایسادم
ا/ت:هه ترسوی بدبخت
دایانا:هویییی درباره اونی من درست صحبت کن
ا/ت:گگگگ مسخره لوس
دایانا:به چه جرعتی اینجوری صحبت میکنی؟
دستشو آورد بالا تا بزنتم که یهو دستش رو هوا متوقف شد درست که نگاه کردم دیدم جیمینه(فرشته نجات وارد میشودد😐😂)
دایانا:وای عشقم اومدی
جیمین دست دختره نچسبو پیچوند و هلش داد که باعث شد بیوفته زمین
با اون لباس بازی که پوشیده بود کل بدنش نمایان شد
دختره بلند شد و یقه جیمین رو گرفت و ازش آویزون شد
دایانا: عشقم بیا بریم خوش بگذرونیم انقدر خودتو بخاطر این اذیت نکن
جیان:خب عزیزان بیاین این دوتا مرغ عشقو تنها بزاریم
یه صندلی آوردن و جیمین رو هم بستن و رفتن
دختره رفت رو پاهای جیمین نشست و ......
جین:ا/ت اینجا پیش من جات امنه فعلا باید بمونی پیش من فهمیدی؟
ا/ت:اوهوم
جین؟
جین:بله
ا/ت:گشنمه
جین:شکمو(با خنده)
ا/ت:خو چیکار کنم یه غذا ازتون خواستم بهم ندادین هی یچی میشد یه ساعت میوفتاد عقب عهههه منم یه جاندارم گشنم میشه دیگه
جین:الان میرم برات غذا درست کنم
ا/ت:ممنون
°ا/ت°
وقتی جین رفت تصمیم گرفتم بخوابم چشمام گرم شده بود که یهو یکی از پنجره اومد داخل اتاق تا خواستم جیغ بکشم دستمال گذاشت جلوی دهنم و بیهوش شدم
°جیمین°
رو کاناپه نشسته بودمو به اتفاق امروز فکر میکردم که صدای گوشیم در اومد
جیمین:جین چی میگه الان؟
الو؟
جین:ا/تو دزدیدن
جیمین:چییییی؟(با داد)
ت..ت.تو الان کجایی؟
جین:با کوک داریم میریم اونجایی که گفتن
جیمین:آدرس بده اومدم
جین:اوکی
°ا/ت°
با سردرد شدیدی بلند شدم
رو ی صندلی بسته شده بودم
ا/ت:آهااااییییی کسی اینجا نیست
جیان:چرا من درست پشت سرت وایسادم
ا/ت:هه ترسوی بدبخت
دایانا:هویییی درباره اونی من درست صحبت کن
ا/ت:گگگگ مسخره لوس
دایانا:به چه جرعتی اینجوری صحبت میکنی؟
دستشو آورد بالا تا بزنتم که یهو دستش رو هوا متوقف شد درست که نگاه کردم دیدم جیمینه(فرشته نجات وارد میشودد😐😂)
دایانا:وای عشقم اومدی
جیمین دست دختره نچسبو پیچوند و هلش داد که باعث شد بیوفته زمین
با اون لباس بازی که پوشیده بود کل بدنش نمایان شد
دختره بلند شد و یقه جیمین رو گرفت و ازش آویزون شد
دایانا: عشقم بیا بریم خوش بگذرونیم انقدر خودتو بخاطر این اذیت نکن
جیان:خب عزیزان بیاین این دوتا مرغ عشقو تنها بزاریم
یه صندلی آوردن و جیمین رو هم بستن و رفتن
دختره رفت رو پاهای جیمین نشست و ......
۶.۵k
۰۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.