پارت 10
پارت 10
دختره رفت رو پاهای جیمین نشست داشت نزدیک صورتش میشد جیمین بهم گفت نگاه نگاه نکنم بدبخت فکر میکرد عاشقشم داشتم نگاهشون میکردم که یهو صدای شلیک گلوله اومد
از صداش جیغ زدمو سرمو بردم پایین بعد چند ثانیه سرمو بالا آوردم و دیدم یه سوراخ خونی درست وسط پیشونی دایانا بود سرمو بردم اونوری و دیدم جونگ کوک بوده که شلیک کرده
جونگ کوک رفت سمت جیمین و دایانا
دایانا رو هل داد و همین باعث شد که جنازش بیوفته زمین
دست و پای جیمین رو باز کرد جیمین با نگرانی اومد سمت من دست و پامو باز کرد
دستمو گرفت که پسش زدم
برگشت سمتم و با تعجب بهم نگاه میکرد
میخواست دوباره دستمو بگیره که دو قدم رفتم عقب و بهش گفتم
ا/ت:نزدیک من نشو
جیمین:ا/ت چی داری میگی ؟ اینکارا یعنی چی ؟
ا/ت:گفتم نزدیک من نشوووو(با داد)
واقعا فکر میکنی دوست دارم ؟
این عشق یه طرفست و فقط مال توعه ولی من از این عشق خوشم نمیاد
عشقی که اجباری باشه بدرد من نمیخوره
عشقی که باعث از دست دادن رفیقم باشه بدردم نمیخوره
عشقی که فقط واسه بدست آوردن ثروت باشه هم بدردم نمیخوره
حالم ازت بهم میخوره
لطفا دست از سرم بردار و یکی دیگه رو انتخاب کن
جیمین:ا/ت لطفا نرو (با گریه)
ا/ت:بهتر نیست بگی خانم کیم آقای پارک؟
با سرعت تمام دویدم از اونجا خارج شدم
°جیمین°
وقتی که ا/ت رفت گریه هام شدت گرفت و بلند داد میزدم
جیمین:چرا باید اینجوری بشهههه؟
چرا باید بخاطر ثروت کوفتی کسی که بهش دل بسته بودم رو از دست بدممممم
چرا مننننننن؟چرا از بین این همه آدم فقط من باید این دردارو بکشمممم(با داد و گریه)
کوک:هیونگ بلند شو الان حالت بد میشه صورتت کبود شده پاشو
حیمین:نمیخوامممم(با داد و گریه)
از جلو چشمام گمشو بیروننننن(با داد و گریه )
کوک:ول..
جین:هی بیا بریم احتیاج به تنهایی داره
کوک:باشه
تا چهار صبح گریه میکردم دیگه نا نداشتم
دیدم یکی داره میاد نزدیکم
جیان بود
خواهر نامردم
جیمین:چی میخوای؟ عشقمو ازم دور کردی کافی نبودددددد(با داد)
جیان:جیمین ازت یه سوال دارم و همینطور یه خواسته
جیمین:بگو
جیان:اول سوالمو میپرسم
تو واقعا اون دختره ا/ت رو دوست داری؟......
دختره رفت رو پاهای جیمین نشست داشت نزدیک صورتش میشد جیمین بهم گفت نگاه نگاه نکنم بدبخت فکر میکرد عاشقشم داشتم نگاهشون میکردم که یهو صدای شلیک گلوله اومد
از صداش جیغ زدمو سرمو بردم پایین بعد چند ثانیه سرمو بالا آوردم و دیدم یه سوراخ خونی درست وسط پیشونی دایانا بود سرمو بردم اونوری و دیدم جونگ کوک بوده که شلیک کرده
جونگ کوک رفت سمت جیمین و دایانا
دایانا رو هل داد و همین باعث شد که جنازش بیوفته زمین
دست و پای جیمین رو باز کرد جیمین با نگرانی اومد سمت من دست و پامو باز کرد
دستمو گرفت که پسش زدم
برگشت سمتم و با تعجب بهم نگاه میکرد
میخواست دوباره دستمو بگیره که دو قدم رفتم عقب و بهش گفتم
ا/ت:نزدیک من نشو
جیمین:ا/ت چی داری میگی ؟ اینکارا یعنی چی ؟
ا/ت:گفتم نزدیک من نشوووو(با داد)
واقعا فکر میکنی دوست دارم ؟
این عشق یه طرفست و فقط مال توعه ولی من از این عشق خوشم نمیاد
عشقی که اجباری باشه بدرد من نمیخوره
عشقی که باعث از دست دادن رفیقم باشه بدردم نمیخوره
عشقی که فقط واسه بدست آوردن ثروت باشه هم بدردم نمیخوره
حالم ازت بهم میخوره
لطفا دست از سرم بردار و یکی دیگه رو انتخاب کن
جیمین:ا/ت لطفا نرو (با گریه)
ا/ت:بهتر نیست بگی خانم کیم آقای پارک؟
با سرعت تمام دویدم از اونجا خارج شدم
°جیمین°
وقتی که ا/ت رفت گریه هام شدت گرفت و بلند داد میزدم
جیمین:چرا باید اینجوری بشهههه؟
چرا باید بخاطر ثروت کوفتی کسی که بهش دل بسته بودم رو از دست بدممممم
چرا مننننننن؟چرا از بین این همه آدم فقط من باید این دردارو بکشمممم(با داد و گریه)
کوک:هیونگ بلند شو الان حالت بد میشه صورتت کبود شده پاشو
حیمین:نمیخوامممم(با داد و گریه)
از جلو چشمام گمشو بیروننننن(با داد و گریه )
کوک:ول..
جین:هی بیا بریم احتیاج به تنهایی داره
کوک:باشه
تا چهار صبح گریه میکردم دیگه نا نداشتم
دیدم یکی داره میاد نزدیکم
جیان بود
خواهر نامردم
جیمین:چی میخوای؟ عشقمو ازم دور کردی کافی نبودددددد(با داد)
جیان:جیمین ازت یه سوال دارم و همینطور یه خواسته
جیمین:بگو
جیان:اول سوالمو میپرسم
تو واقعا اون دختره ا/ت رو دوست داری؟......
۵.۹k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.