تک پارتی از یونگی
تک پارتی از یونگی
حس شیرینی ب نام عشق
سلام من پارک میلی هستم و 26سالمه و توی سئول کره زندگی میکنم رشته اصلیم وکالته ولی در اصل موسیقی کار میکنم و توی ی کمپانی ب اسم بیگ هیت کار میکنم
سلام من مین یونگی هستم 29سالمه توی سئول زندگی میکنم رشتم موسیقیه و توی ی کمپانی ب اسم بیگ هیت کار میکنم
شروع:
از زبان میلی:
از خواب پاشدم به ساعت نگا کردم یااا خدا شانس بده دیرم شدددد
وقت صبحانه درست کردن ندارم آها ی تیکه کیک تولد از دیشب مونده بود ت یخچال (دیشب تولدش بوده) از تو یخچال برداشتم و خوردمش سریع آماده شدم و دویدم سمت پارکینگ ماشینمو روشن کردم و به سمت کمپانی حرکت کردم خونم نزدیک کمپانی بود بخاطر همین بعد 4مین رسیدم بدو رفتم تو کمپانی رفتم سمت اتاق کارم (نکته میلی ب کار آموزای تازه وارد موسیقی یاد میده) بعد یک و نیم ساعت کلاسم تموم شد.
از زبان یونگی
تمرین امروزم تموم شد خیلی خسته بودم از اتاق تمرین در اومدم داشتم از کمپانی میرفتم بیرون از پله ها داشتم میرفتم پایین ی دخترم کنارم داشت میومد ک اشتباهی ی پاش گیر کرد ب اونیکی پاش هول شد و داشت از پله ها میوفتاد ک دستشو گرفتم تازه موتجه قیافش شدم چقد خوشگل بود ولی ب نظر دختر سردی میومد .
(علامت یونگی&)
(علامت میلی£)
&هی حالت خوبه ؟
£بله خیلی ممنونم.
از زبان میلی
داشتم از پله های کمپانی میومدم پایین ک یکی پیامک داد خواستم گوشیمو در بیارم ک پاشم پیچ خورد و آماده بودم ک با مخ برم تو پله ها ک یکی دستمو گرفت چشامو باز کردم ک دیدم همون پسرست ک کنارم بود چقد جاذاب بید یعنی اونم توی این کمپانیه؟پس چرا من تا حالا ندیدمش؟ خجالت زده خودمو جمع جور کردم و تشکر کردم از کمپانی در اومدم خواستم سوار ماشینم شم ک ی ماشین زد کنار شیششو داد پایین و گفت:
*خوشگله شماره بدم پاره کنی؟
£نگیرم گریه کنی؟
£برو گمشو بابا
*بابا؟بهتره بگی ددی جیگر
£خفه شو عوضی برو گمشو
ی مشت زدم ت صورتش و ی لگدم زدم ب ماشینش ک گفت :
*باشه بابا خوش گذشت پلنگ وحشی
و بعد رفتم سوار ماشینم شدم خدا شفا ب همشون عطا کنه مردم رد دادن
از زبان یونگی
داشتم سوار ماشینم میشدم ک دیپم صدا داد و هوار میاد اطرافمو نگا کردم دیدم همون دخترس یکی مزاحمش شده بود بد جور سرکوبش کرد خوشم میاد کم نیورد سوار ماشینم شدم و رفتم خونه
(یک هفته بعد از زبان یونگی)
ی هفته از زمانی ک اونو دیدم میگذره هر روز توی کمپانی میبینمش و هر روز و هر روز حسم نبست بهش بیشتر میشه امروز دیگه میخوام بهش اعتراف کنم بعد تمرین دنبالش رفتم ک رسیدیم ب ی عمارت بزرگ واردش شد ک منم نامحسوس واردش شدم پس از اون خر پولاس وقتی دیدم پیاده شد گفتم :
&هعی سلام
£یاااا جیغغغغ
دیگه بقیش جا نداره ی پارت دیگه میزارم.
حس شیرینی ب نام عشق
سلام من پارک میلی هستم و 26سالمه و توی سئول کره زندگی میکنم رشته اصلیم وکالته ولی در اصل موسیقی کار میکنم و توی ی کمپانی ب اسم بیگ هیت کار میکنم
سلام من مین یونگی هستم 29سالمه توی سئول زندگی میکنم رشتم موسیقیه و توی ی کمپانی ب اسم بیگ هیت کار میکنم
شروع:
از زبان میلی:
از خواب پاشدم به ساعت نگا کردم یااا خدا شانس بده دیرم شدددد
وقت صبحانه درست کردن ندارم آها ی تیکه کیک تولد از دیشب مونده بود ت یخچال (دیشب تولدش بوده) از تو یخچال برداشتم و خوردمش سریع آماده شدم و دویدم سمت پارکینگ ماشینمو روشن کردم و به سمت کمپانی حرکت کردم خونم نزدیک کمپانی بود بخاطر همین بعد 4مین رسیدم بدو رفتم تو کمپانی رفتم سمت اتاق کارم (نکته میلی ب کار آموزای تازه وارد موسیقی یاد میده) بعد یک و نیم ساعت کلاسم تموم شد.
از زبان یونگی
تمرین امروزم تموم شد خیلی خسته بودم از اتاق تمرین در اومدم داشتم از کمپانی میرفتم بیرون از پله ها داشتم میرفتم پایین ی دخترم کنارم داشت میومد ک اشتباهی ی پاش گیر کرد ب اونیکی پاش هول شد و داشت از پله ها میوفتاد ک دستشو گرفتم تازه موتجه قیافش شدم چقد خوشگل بود ولی ب نظر دختر سردی میومد .
(علامت یونگی&)
(علامت میلی£)
&هی حالت خوبه ؟
£بله خیلی ممنونم.
از زبان میلی
داشتم از پله های کمپانی میومدم پایین ک یکی پیامک داد خواستم گوشیمو در بیارم ک پاشم پیچ خورد و آماده بودم ک با مخ برم تو پله ها ک یکی دستمو گرفت چشامو باز کردم ک دیدم همون پسرست ک کنارم بود چقد جاذاب بید یعنی اونم توی این کمپانیه؟پس چرا من تا حالا ندیدمش؟ خجالت زده خودمو جمع جور کردم و تشکر کردم از کمپانی در اومدم خواستم سوار ماشینم شم ک ی ماشین زد کنار شیششو داد پایین و گفت:
*خوشگله شماره بدم پاره کنی؟
£نگیرم گریه کنی؟
£برو گمشو بابا
*بابا؟بهتره بگی ددی جیگر
£خفه شو عوضی برو گمشو
ی مشت زدم ت صورتش و ی لگدم زدم ب ماشینش ک گفت :
*باشه بابا خوش گذشت پلنگ وحشی
و بعد رفتم سوار ماشینم شدم خدا شفا ب همشون عطا کنه مردم رد دادن
از زبان یونگی
داشتم سوار ماشینم میشدم ک دیپم صدا داد و هوار میاد اطرافمو نگا کردم دیدم همون دخترس یکی مزاحمش شده بود بد جور سرکوبش کرد خوشم میاد کم نیورد سوار ماشینم شدم و رفتم خونه
(یک هفته بعد از زبان یونگی)
ی هفته از زمانی ک اونو دیدم میگذره هر روز توی کمپانی میبینمش و هر روز و هر روز حسم نبست بهش بیشتر میشه امروز دیگه میخوام بهش اعتراف کنم بعد تمرین دنبالش رفتم ک رسیدیم ب ی عمارت بزرگ واردش شد ک منم نامحسوس واردش شدم پس از اون خر پولاس وقتی دیدم پیاده شد گفتم :
&هعی سلام
£یاااا جیغغغغ
دیگه بقیش جا نداره ی پارت دیگه میزارم.
۵۱.۷k
۰۴ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.