part 1
part 1
ا.ت ویو
های اسمم ا.ته ۲۰ سالمه دوساعت دیگه با دوستم لیا قرار دارم برم بار پس یه دوش ۴۹ مینی گرفتم موهام و حالت دادم آرایش لایت کردم کردم یه لباس باز پوشیدم
م.ت: کجا
ا.ت: مامانی میخوام با دوستم برم بار(خیلی رک این ا.ت)
م.ت: فقط زود بیا چون اگر دیر بیای بابات دوباره کتکت میزنه میدونی که
ا.ت: باشه بای
م.ت: خدافظ
سوار ماشینم شدم و رفتم سمت بار همیشگی
بعد از ۲۰ دقیقه رسیدم رفتم داخل دنبال لیا میگشتم که که داشت ویسکی میخورد رفتم کنارش نشستم آرایش لیا غلیظ بود حتی لباسشم زیادی باز بود
زیادی مست کرده بودیم طوری که حتی یادم رفت بود ماشین آوردم رفتم بیرون بار و پیاده سمت خونه که یهو یه ماشین جلوم و گرفت چند تا بادیگارد اومدن سمتم و میخواستن منو ببرن چون مست بودم تعادل نداشتم خواستم فرار کنم که من و گرفتن انداختن تو ماشین یه پسر کنارم بود تا منو دید یه پوزخند زد
یونگی: هه نمیدونستم لی دخترش اینقدر قشنگه
ا.ت: تو بابای منو از کجا میشناسی(با حالت مستی)
یونگی: مگه من بهت اجازه دادم که حرف بزنی(عربده)
با این دادی که زد به خودم اومدم
ا.ت: هوییی مرتیکه سره من داد نزنا ولم کنید بزارید برم
یونگی: (یه سیلی زد به ا.ت)
بادیگارد: آقا رسیدیم
یونگی: پیاده شو
ا.ت:بزار برم(بغض)
یونگی:(دست ا.ت و محکم گرفت برد داخل عمارت)
یونگی:آجوما
آجوما: بله پسرم
یونگی: بهش قوانین و بگو
آجوما : چشم پسرم
ا.ت:(همون زنه که اسمش آجوما بود شروع کرد به حرف زدن همون پسره هم داخل اتاقش)
آجوما: خب دخترم اول بگو اسمت چیه
ا.ت: اسمم ا.ت
آجوما: ببین ا.ت اینجا قوانین داره
۱_بدون اجازه ی ارباب بیرون نمیری
۲_رو حرف ارباب چون و چرا نمیاری وگرنه تنبه میشی
۳_ارباب رو با اسم کوچیک صدا نمیزنی بهش یا بگو آقا یا ارباب
۴_ساعت هشت شب از اتاقت بیرون نیا حتی اگر صدای شکستن و تفنگ و داد زدن شنیدی نیا بیرون باشه
ا.ت: باش قوانین همین بودن
آجوما: آره
ا.ت: ارباب چرا منو دزدیده . چرا از اتاقم ساعت هشت شب بیرون نیام . چرا باید بهش بگم ارباب . چرا نمیتونم بدون اجازه ی اون برم بیرون اختیارم دست خودمه
آجوما: دختر نفس بکش اینا رو خود ارباب بهت میگه
ا.ت ویو
های اسمم ا.ته ۲۰ سالمه دوساعت دیگه با دوستم لیا قرار دارم برم بار پس یه دوش ۴۹ مینی گرفتم موهام و حالت دادم آرایش لایت کردم کردم یه لباس باز پوشیدم
م.ت: کجا
ا.ت: مامانی میخوام با دوستم برم بار(خیلی رک این ا.ت)
م.ت: فقط زود بیا چون اگر دیر بیای بابات دوباره کتکت میزنه میدونی که
ا.ت: باشه بای
م.ت: خدافظ
سوار ماشینم شدم و رفتم سمت بار همیشگی
بعد از ۲۰ دقیقه رسیدم رفتم داخل دنبال لیا میگشتم که که داشت ویسکی میخورد رفتم کنارش نشستم آرایش لیا غلیظ بود حتی لباسشم زیادی باز بود
زیادی مست کرده بودیم طوری که حتی یادم رفت بود ماشین آوردم رفتم بیرون بار و پیاده سمت خونه که یهو یه ماشین جلوم و گرفت چند تا بادیگارد اومدن سمتم و میخواستن منو ببرن چون مست بودم تعادل نداشتم خواستم فرار کنم که من و گرفتن انداختن تو ماشین یه پسر کنارم بود تا منو دید یه پوزخند زد
یونگی: هه نمیدونستم لی دخترش اینقدر قشنگه
ا.ت: تو بابای منو از کجا میشناسی(با حالت مستی)
یونگی: مگه من بهت اجازه دادم که حرف بزنی(عربده)
با این دادی که زد به خودم اومدم
ا.ت: هوییی مرتیکه سره من داد نزنا ولم کنید بزارید برم
یونگی: (یه سیلی زد به ا.ت)
بادیگارد: آقا رسیدیم
یونگی: پیاده شو
ا.ت:بزار برم(بغض)
یونگی:(دست ا.ت و محکم گرفت برد داخل عمارت)
یونگی:آجوما
آجوما: بله پسرم
یونگی: بهش قوانین و بگو
آجوما : چشم پسرم
ا.ت:(همون زنه که اسمش آجوما بود شروع کرد به حرف زدن همون پسره هم داخل اتاقش)
آجوما: خب دخترم اول بگو اسمت چیه
ا.ت: اسمم ا.ت
آجوما: ببین ا.ت اینجا قوانین داره
۱_بدون اجازه ی ارباب بیرون نمیری
۲_رو حرف ارباب چون و چرا نمیاری وگرنه تنبه میشی
۳_ارباب رو با اسم کوچیک صدا نمیزنی بهش یا بگو آقا یا ارباب
۴_ساعت هشت شب از اتاقت بیرون نیا حتی اگر صدای شکستن و تفنگ و داد زدن شنیدی نیا بیرون باشه
ا.ت: باش قوانین همین بودن
آجوما: آره
ا.ت: ارباب چرا منو دزدیده . چرا از اتاقم ساعت هشت شب بیرون نیام . چرا باید بهش بگم ارباب . چرا نمیتونم بدون اجازه ی اون برم بیرون اختیارم دست خودمه
آجوما: دختر نفس بکش اینا رو خود ارباب بهت میگه
۷.۰k
۲۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.