ر

رﻭﺯﻫﺎﯼ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺍﺳﺖ!
ﺩﺭ ﺣﺠﻢِ ﺑﯽ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼِ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽﻫﺎﯾﻢ
ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﻫﻨﻮﺯ ﺗﻨﻬﺎﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺷﻢ
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻦ ﺭﺧﻨﻪ ﮐﺮﺩﻩ
ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺮﺍ ﺗﺮﮎ ﮐﻨﺪ
ﺗﺎ ﺑﺎ ﺧﯿﺎﻝ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﻨﺸﯿﻨﻢ ﭘﺸﺖ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻭ
ﺩﺭ ﺳﮑﻮﺕ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﻢ!
ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ...
دیدگاه ها (۲)

هرگز تو هم مانند من آزار دیدی؟یار خودت را از خودت بیزار دیدی...

چه جان سختم که بعد از رفتن تو، باز جان دارم!ولی از تو چه پنه...

آن که سودا زده ی چشم تو بوده است منم و آن که از هر مژه صد چش...

صبر پرید از دلم عقل گریخت از سرمتا به کجا کشد مرا مستی ِبی ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط