باید طور دیگری می شد

باید طور دیگری می شد
من داستان را جور دیگری نوشته بودم
مثلا تو بیایی
در آن سوی کافه بنشینی
و قهوه چی فنجان دلتنگت را
با همان همیشگی پر کند
مثلا من دزدکی نگاهت کنم
و بخندی
و بخندم
با صدای بلند بخندم
بگذار باران هم بیاید
اصلا چتر نداشته باشیم
تجریش دور سرمان بچرخد
یا می شد بی خیال این دیوانه بازیها
روی کاناپه دراز بکشیم
برایت چای بیاورم
به تلویزیون فحش بدهیم
مرا در آغوش بکشی
و دستهای کبودم را نشانت بدهم
که سُر خورده ام روی برفها
و تو به سر به هوایی ام بخندی
بخندم
با صدای بلند بخندم...

#مهسا_فعال
#بخند_برایم
دیدگاه ها (۱۰)

روشن شدم مثل چراغی آن ور دیوارسیگار با سیگار با سیگار با سیگ...

#گفتی_اون_شب_چشام_فرق_داشت#تلخنــــــ:):ــــــد

کاش جای اندوه را عشق می گرفتجای جنگ را آغوشکاش "تنهایی" نبود...

نمی دانم چرا می گویم، آه از دست تو!دست های تو،زیباترین فعل ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط