عصر پاییزی که با دیوان پروین دیدمت

عصر پاییزی که با دیوان پروین دیدمت

محو اشعارش،نفهمیدی چه موقع آمدم

بعدِ،آن فهمیده بودم شعر میخوانی،منم

عصر آن یکشنبه سر شد نیمه شب شاعر شدم


م.خاص
دیدگاه ها (۳)

نزارین حرمت حضورتون شکسته بشه،هرجایی بود و نبودتون مهم نبود،...

چه چیزا که شنیدم،چه چیزا که دیدم،و چه مردونه و صمیمانه وایسا...

پشت پایی زد و دستان مرا سفت گرفتمن به قربان همین سر به هوا ب...

دلی رو زیر پا گذاشتیکه قبل تو شکستگی داشتحال من عاشق به کی ب...

You must love me... P10

یادته همیشه می گفتم دوس دارم از دور ببینمت؟ بعد تو لجباز می ...

قهوه تلخ پارت ۶۲دازای:چرا اینطوری شدی؟چویا: بعد از اینکه تو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط