اشتباهخوبمن

#اشتباه_خوب_من
#پارت_۴۲

نیم ساعت تو سکوت کنار هم نشستیم و خبری از نیما و سمیرا نشده بود
کم کم داشتم نگران میشدم

_عماد

_بله

_نیامدن

_میان

_پام درد میکنه

_میخوای ماساژش بدم؟

_عماد تو چه مرگته یه بار باهام سرد حرف میزنی یه بار هم خوبی

_من مودیم دیارا

_دروغه تو چته راستشو بگو

_دیارا من نمیخوام ناراحتت کنم من لیاقتتو ندارم بیخیالم شو

_عه پس برو به درک

بعد ژاکتش رو پرت کردم رو صورتش و به زور با درد شدید مچ پام بلند شدم و راه افتادم سمت جایی که نیما و سمیرا رفتن

_دیارا سر تق کجا سر برداشتی میری

_خفه شو لعنتی

_دیارا وایسا وضع پات داغونه

همینطور که من با عصبانیت راه میرفتم عماد هم پشت سرم میومد

_گندتت بزنن نیا دنبالم

_دیارا انتظار داری تو این جنگل کوفتی ولت کنم

برگشتم سمتش و یکی محکم خوابوندم تو گوشش

اخیش اوه دمم گرم دلم خنک شد

عماد با چشمایی که شده بود کاسه خون بهم نگاه کرد
بعد با عصبانیت غرید

_دیارا تا شماره ۳ میشمرم یا فرار میکنی یا من مسئول اتفاقی که بعدش میفته نیستم

با این حرفش...

شرط پارت بعد لایک ها بالای ۱۰ تا
دیدگاه ها (۹)

#اشتباه_خوب_من#پارت_۴۳با این حرفش دیارا شد یه یوزپلنگ وحشی و...

دوستان من الام تو جاده ام دارم میرم مسافرت نت ضعیفه خودم چک ...

#اشتباه_خوب_من #پارت_۴۱وقتی مطمئن شدیم روباهه دست از سر کچلم...

#اشتباه_خوب_من#پارت_۴۰صدا نزدیک و نزدیک تر میشد که یهو یه رو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط