اشتباهخوبمن

#اشتباه_خوب_من
#پارت_۴۰

صدا نزدیک و نزدیک تر میشد که یهو یه روباهی زرتی پرید بیرون

ای گوه توش

سمیرا اروم زمزمه کرد
_با شماره سه من همه فرار میکنیم گرفتید چیشد

نیما
_به نظر گرسنه میاد

عماد
_زر اضافی نزنید هیچی نیست هول نکنید سمیرا بشمر

سمیرا

۲
۳
حالاااااا

با بدویی که کردیم قطعا اگه مسابقه دو بود برنده ما بودیم

صدای قدم هامون روی برگ های خشکی که ریخته بود زمین صدا میداد و من به وضوح صدای قدم های روباه که پشت ما می‌آمد رو حس میکردم

انقدر دوییدیم که از نفس افتادیم ولی همینجوری ادامه می‌دادیم
برگشتم پشتمو ببینم دیدم روباهه هنوز پشتمون داره با سرعت میاد که یهو نقش زمین شدم

سمیرا
_ای وای خاک به سرم

نیما
_دیارا

عماد
_دیارا خوبی ؟ چیشدی پاشو پاشو داره میاد

دید نمیتونم پاشم دستشو زیرم حلقه کرد و یهو بلندم کرد
برای اینکه نیفتم دستمو دور گردنش حلقه کرده

عماد دوباره شروع کرد به دوییدن ولی چون من بغلش بودم سرعتش نسبت به قبل کمتر شده بود

شرط پارت بعد لایک ها بالای ۱۰ تا
دیدگاه ها (۱۶)

#اشتباه_خوب_من #پارت_۴۱وقتی مطمئن شدیم روباهه دست از سر کچلم...

#اشتباه_خوب_من#پارت_۴۲نیم ساعت تو سکوت کنار هم نشستیم و خبری...

#اشتباه_خوب_من#پارت_۳۹بعد از کلی کارای خسته کننده و بازدید ا...

#اشتباه_خوب_من#پارت_۳۸قرار شد نیما سمیرا رو برسونه خوابگاه ع...

Part9

دوست پسر مافیایی

༺༽ 𝐧𝐢𝐠𝐡𝐭 𝐦𝐚𝐬𝐤 ༼༻𝐩𝐚𝐫𝐭:«𝟓» ★........★........ ★........★.........

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط