عشق شرور

#طاها تلفن زنگ میزد از رها جدا شدم رفتن هست تلفن
طاها:الوو (با حالت خماری)
شکیب:سلام، اوه اوه مثل این که بد موقع مزاحم شدم 😁
طاها:حالا که خودت میدونی ریدی تو حسم به نال بینم
شکیب:اخهه الاغ کجایین پس ۱۰ دیقست جلو دریم🤬 (داد)
طاها:اقا چرا فوش میدی اومدیم دیگه
رها:من جاضرم
با رها رفتیم دم در دیدیم با یه ماشین اومدن فقط
طاها:سلام، پس چرا با یه ماشین اومدین
فریال:اسکل وقتی میریم اونجا که نمی تونیم ماشینم با خودمون ببریم اینم دوست مبین قراره برگردونه از فرودگاه
طاها:اهان ،الان چطوری سوار شیم
نازی:متائسفانه یه دونه جا مونده که باید دوتایی بشینین😁😂
طاها:...😐
نازی و مبین جلو بودن شکیب و فریالم عقب بودن منم نشستم بعد رها رو بزور نشوندم رو پام شلوارش لنگ بود و بدن نرمشو میشد لمس کرد
رها کلی غر زدم تا برسیم طاها هم هی دستمالیم میکرد
رسیدیم بلخره پیاده شدیم مبین به دوستش گفت ماجرا رو و....
رفتیم تو بعد از کارای پرواز رو انجام داد
وارد هواپیما شدیم که دیدم یه قسمت مخصوص واسمون رزرو کرده طاها درست کنار همه صدنلی۶ تایی مون
نازی و مبین اخر نشستن جلوشون شکیب و فریال بعدم که ما بودیم
بعد مدتی هواپیما حرکت کرد
چون من فقط ۳ بار تو عمرم هواپیما سوار شده بودم یکمی میترسیدم 😖

طاها:میترسی
رها:یکمی
طاها دستشو گرفتم و محکم فشار دادم
چشای خمارش بد جوری دل ادمو میبرد
بعد مدت ها بلخره رسیدیم کیش رها رو بلندش کردم تو بغلم بردم چون خواب بود خوابشم خیلی ناز بود



ادامه دارد
دیدگاه ها (۵)

بلگراند نیکا

کپشن

عشق شرور

عشق شرور

پارت ۴۴ فیک دور اما آشنا

P¹³مامان: بابا ول کنید این داماد بزرگ ماروجین : ممنونم مامان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط