جهنم من با او🍷فصل 1
جهنم من با او🍷فصل 1
# پارت ۱۲
ویو ا.ت : تو روش با جیغ گفتم ....
ا.ت : بسه دیوونم کردی بسههههههه ازدستت خسته شدم ولم کننننننن بسه چرا اینجوری میکنیییییییی ( گریه و جیغ )
کوک : ب...ببخشید ( آروم ا.ت رو بغلم میکنه )
ا.ت : ( بی حرکت تو بغل کوک اشک میریزه ولی این بغل کوک چنان براش آرام بخش بود که تصوری ازش نبود ) ببخشی. سرت داد زدم داری رو مخم را میری ( اشکاش رو پاک میکنه )
کوک : ببخشید فقط داشتم شوخی میکردم میخوای بعد دانشگاه بریم بستی و کیک بگیریم ؟ ( با لبخند )
ا.ت : باشه ( با خنده کیوت و بچگونه میگه )
☆ پرش زمانی به پایان دانشگاه
ویو ا.ت : کل کلاس بچهها پچ پچ میگردن که من با کوک قرار میزارم ولی اینارو چیکار کنم بیخیال وسایلم رو جمع کردم و به سمت خوروجی در حرکت کردم که کوک دستم رو گرفت و از پشت صدای جیغ بقیهی دخترا بلند شد وای خدا قلبممممم یه دفعه پام خالی شد کوک منو تو بغلش گرفته بود که دوباره جیغ دخترا بلند تر شد آروم در گوشش گفتم ....
ا.ت : بزارتنم زمین وقرنه فک میکنن ما قرار میزاریم
کوک : مگه نمیزاریم ( چشمک )
ا.ت : نه خیر ( پوکر )
کوک : به من چه الان میخوام بدزدمت بیا بریم
ا.ت : خودم میام بزارتنم زمینننننن
کوک : بی اهمیت به راهش ادامه میده
ویو کوک : ا.ت رو گذاشتم تو ماشین کمربندش رو بستم و یه بوس روی گونش گذاشتم و یه لبخند شوار ماشین شدم و به سمت کافه حرکت کردم باید امشب به یه جشن دعوتش کنم و بهش اعتراف کنم ولی نکنه قبولم نکنه ... تو این فکرا بودم که با صدای ا.ت از فکر بیرون اومدم که گفت ....
میدونم کوتاه شد ببخشین
# پارت ۱۲
ویو ا.ت : تو روش با جیغ گفتم ....
ا.ت : بسه دیوونم کردی بسههههههه ازدستت خسته شدم ولم کننننننن بسه چرا اینجوری میکنیییییییی ( گریه و جیغ )
کوک : ب...ببخشید ( آروم ا.ت رو بغلم میکنه )
ا.ت : ( بی حرکت تو بغل کوک اشک میریزه ولی این بغل کوک چنان براش آرام بخش بود که تصوری ازش نبود ) ببخشی. سرت داد زدم داری رو مخم را میری ( اشکاش رو پاک میکنه )
کوک : ببخشید فقط داشتم شوخی میکردم میخوای بعد دانشگاه بریم بستی و کیک بگیریم ؟ ( با لبخند )
ا.ت : باشه ( با خنده کیوت و بچگونه میگه )
☆ پرش زمانی به پایان دانشگاه
ویو ا.ت : کل کلاس بچهها پچ پچ میگردن که من با کوک قرار میزارم ولی اینارو چیکار کنم بیخیال وسایلم رو جمع کردم و به سمت خوروجی در حرکت کردم که کوک دستم رو گرفت و از پشت صدای جیغ بقیهی دخترا بلند شد وای خدا قلبممممم یه دفعه پام خالی شد کوک منو تو بغلش گرفته بود که دوباره جیغ دخترا بلند تر شد آروم در گوشش گفتم ....
ا.ت : بزارتنم زمین وقرنه فک میکنن ما قرار میزاریم
کوک : مگه نمیزاریم ( چشمک )
ا.ت : نه خیر ( پوکر )
کوک : به من چه الان میخوام بدزدمت بیا بریم
ا.ت : خودم میام بزارتنم زمینننننن
کوک : بی اهمیت به راهش ادامه میده
ویو کوک : ا.ت رو گذاشتم تو ماشین کمربندش رو بستم و یه بوس روی گونش گذاشتم و یه لبخند شوار ماشین شدم و به سمت کافه حرکت کردم باید امشب به یه جشن دعوتش کنم و بهش اعتراف کنم ولی نکنه قبولم نکنه ... تو این فکرا بودم که با صدای ا.ت از فکر بیرون اومدم که گفت ....
میدونم کوتاه شد ببخشین
۶.۰k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.