جهنم من با او🍷فصل 1
جهنم من با او🍷فصل 1
# پارت ۱۳
ویو کوک :با صدای ا.ت از فکر بیرون اومدم که گفت ...
ا.ت : با توام هااا کجایی ؟
کوک : ببخشید چی گفتی ؟
ا.ت : میگم داری منو کجا میبری ؟
کوک : کافه دیگه قول داده بودم ببرمت برات بستنی و کیک بگیرم خب الان داریم میریم کافه هرچی خواستی سوارش بده برات بگیرم
ا.ت : حیف از خوراکی و شهر بازی نمیگذرم وقرنه باید واسه مجلس ختمت خرما پخش میکردم
کوک : دخترهی خیره سر دارم واست زحمت میکشم بعد میخوای منو بکشی ؟ ( اخم الکی با زور جلو خندش رو میگیره )
ا.ت : خب حالا دیوونه ( با خنده بیرون رو نگا میکنه )
ویو ا.ت : رفتیم کافه و من هرچی دلم میخواست ولی حدودا ۳ یا ۴ تا چیز سفارش دادم با کوک خوردیم بعد خوردن گفت ...
کوک : ا.ت میگم من امشب مهمونی دارم میخوای بیای ؟
ا.ت : اومم میام ولی به شرتی که اذیتم نکنی این مهمونی رو به عنوان تحقیر کردنم نگیری مثل اون دفعه ... ( همون دفعهای که سطل رو خالی کرد روش )
کوک : من غلط بکنم بیخیال الان میای یا نه ؟
ا.ت : میام میام ( با دهن پر )
کوک : اوکی .... پس من برم حساب کنم بیام
ا.ت : من واسه خودمو حساب میکنم بشین
کوک : خودم حساب میکنم تو برو سوار ماشین شو بیام
ا.ت : اوکی حرفی نیس
ویو ا.ت : داشتم میرفتم تا سوار ماشین بشم که یه پسر دستم رو گرفت و منو کشید سمت یه محلهی خلوت هوا هم تاریک بود که گفت ...
پسره : بهبه چه لیدی زیبایی چن شب خوبه ؟
ا.ت : برو اون ور عوضی میخوام برمممم( پسره رو هل میده ولی پسره تکونی نمیخوره )
پسره : کجا با این عجله کار دارم باهات ( دستش رو روی کتف راست ا.ت میکشه )
ا.ت : برو اون ور ولم کننننننننن ( گریه )
پسره : بیخیال بهتره همراهی کنی چون خودت دردت میاد ( نیشخند )
ویو کوک : حساب کردم از کافه برون اومدم که دیدم یه پسری دست ا.ت رو کشید و برد سمت یه محلهی خلوت رفتم دنبالش ببینم شاید برادرش یا دوستش باشه ولی نه داشت به بدنی رو که مال منه دست میزد عصبی شدم که یه دفعه حمله ور شدم طرفش که ....
فردا شاید نتونم بزارم
# پارت ۱۳
ویو کوک :با صدای ا.ت از فکر بیرون اومدم که گفت ...
ا.ت : با توام هااا کجایی ؟
کوک : ببخشید چی گفتی ؟
ا.ت : میگم داری منو کجا میبری ؟
کوک : کافه دیگه قول داده بودم ببرمت برات بستنی و کیک بگیرم خب الان داریم میریم کافه هرچی خواستی سوارش بده برات بگیرم
ا.ت : حیف از خوراکی و شهر بازی نمیگذرم وقرنه باید واسه مجلس ختمت خرما پخش میکردم
کوک : دخترهی خیره سر دارم واست زحمت میکشم بعد میخوای منو بکشی ؟ ( اخم الکی با زور جلو خندش رو میگیره )
ا.ت : خب حالا دیوونه ( با خنده بیرون رو نگا میکنه )
ویو ا.ت : رفتیم کافه و من هرچی دلم میخواست ولی حدودا ۳ یا ۴ تا چیز سفارش دادم با کوک خوردیم بعد خوردن گفت ...
کوک : ا.ت میگم من امشب مهمونی دارم میخوای بیای ؟
ا.ت : اومم میام ولی به شرتی که اذیتم نکنی این مهمونی رو به عنوان تحقیر کردنم نگیری مثل اون دفعه ... ( همون دفعهای که سطل رو خالی کرد روش )
کوک : من غلط بکنم بیخیال الان میای یا نه ؟
ا.ت : میام میام ( با دهن پر )
کوک : اوکی .... پس من برم حساب کنم بیام
ا.ت : من واسه خودمو حساب میکنم بشین
کوک : خودم حساب میکنم تو برو سوار ماشین شو بیام
ا.ت : اوکی حرفی نیس
ویو ا.ت : داشتم میرفتم تا سوار ماشین بشم که یه پسر دستم رو گرفت و منو کشید سمت یه محلهی خلوت هوا هم تاریک بود که گفت ...
پسره : بهبه چه لیدی زیبایی چن شب خوبه ؟
ا.ت : برو اون ور عوضی میخوام برمممم( پسره رو هل میده ولی پسره تکونی نمیخوره )
پسره : کجا با این عجله کار دارم باهات ( دستش رو روی کتف راست ا.ت میکشه )
ا.ت : برو اون ور ولم کننننننننن ( گریه )
پسره : بیخیال بهتره همراهی کنی چون خودت دردت میاد ( نیشخند )
ویو کوک : حساب کردم از کافه برون اومدم که دیدم یه پسری دست ا.ت رو کشید و برد سمت یه محلهی خلوت رفتم دنبالش ببینم شاید برادرش یا دوستش باشه ولی نه داشت به بدنی رو که مال منه دست میزد عصبی شدم که یه دفعه حمله ور شدم طرفش که ....
فردا شاید نتونم بزارم
۶.۰k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.