شاهزاده من🍷فصل 1
شاهزاده من🍷فصل 1
# پارت ۲۹
ویو ا.ت : آروم چشماش رو وا کرد که با رنگ عجیب ولی خیلی خوشگلش مواجه شدم رنگ چشماش .... سرمهای با خطهای طوسی بود محو رنگ چشماش شده بودم که تهیونگ گفت ....
ته : به چی زل زدی ؟
ا.ت : چشماش ، رنگ چشماش واقعا خوشگله و عجیبه !
ته : ببینم ...
ویو ته : رفتم و به چشماش یه نگاهی انداختم رنگ چشماش عجیب ترین و کمیاب ترین رنگ چشم جهان بود ... سرمهای با خط های طوسی چوری بود که انگار داری به آسمون پر ستاره دنباله دار نگاه میکنی و این واقعا باور نکردنی بود که گفتم ...
ته : واقعا خوشگلن ولی عجیب نیست ؟
ا.ت : چیش عجیبه ؟
ته : این رنگ چشما واسهی یه نفر بود که مرده و توی دنیا فقط یه همچین رنگی داشت ولی الان پسرمون جاش رو پر کرده ( لبخند )
ا.ت : آره ... منظورت بابا بزرگمه ؟ آره فک کنم از اون به ارث برده آخه چشمای اونم اینجوری بود
ته : فک کنم و اینکه بابابزرگت همونطور که میدونی قدرتهای ماورایی هم داشت هوشش خیلی بالا بود و هیچکس از حرکت بعدیش خبر نداشت و اون میتونست آینده رو ببینا و ذهنارو بخونه ولی اگه پسر من بتونه ذهنم رو بخونه فک کنم از همون اول اون چیزارو بدونه ( نیشخند )
ا.ت : حیف بچه بغلمه وقرنه جرت میدادم ( حرصی )
ته : عاعا ولی نمیتونی .. حیح🤭 ( لبخند رضایت )
ا.ت : برو بیرون میخوام با پسرم درد و دل کنم
ته : من اینجا نخودم ؟
ا.ت : میخوام نصیحتش کنم پشتت هم باهاش غیبت کنم پس نوخودی حالا برو ( نیشخند شیطانی )
ته : من قهرم ( با لبخند رف )
ویو ا.ت : الکی قهر کرد رفت بیخیال رو به این کوچولوم کردم و باهاش درد و دل کردم ...
ا.ت : پسرم ؟ کوچولوی من یه قولی به مامان میدی ؟ هیچوقت مثل من عذاب نکش باشه ؟ و اینکه تو مثل بابات نشیااااا اونطوری نمیزارم زن بگیری میگیری بدبختش میکنی باشه ؟ ( با خنده و لحن بچگونه ) این بابات خیلی منحرفه ها خدا همچین شوهر منحرفی رو نصیب هیچ زنی نکنه وای به حالت شبیه بابات بشی ولی مثل بابات جذاب شو خوشگلیت رو به رخ بقیه بکشم باشه ؟ الهی من دورت بگردمممممم
ویو ا.ت : آروم گونهی گوچولوش رو ناز و بوس کردم داشتم باهاش حرف میزدم که در به صدا در اومد گفتم ...
ا.ت : بله بیا تو
پ ته : عروسم حالت خوبه حال نوم چی خوبه ؟
ا.ت : مامان جون نگران نباش دوتامونم خوبیم ( لبخند )
م ته : این نوه کوچولوم رو بده من ...
ویو ا.ت : هانُما رو دادم دست مامان ته که یه دفعه یکی در زد وقتی وارد شد با دیدنش بغض خوشحالیم ترکید ....
# پارت ۲۹
ویو ا.ت : آروم چشماش رو وا کرد که با رنگ عجیب ولی خیلی خوشگلش مواجه شدم رنگ چشماش .... سرمهای با خطهای طوسی بود محو رنگ چشماش شده بودم که تهیونگ گفت ....
ته : به چی زل زدی ؟
ا.ت : چشماش ، رنگ چشماش واقعا خوشگله و عجیبه !
ته : ببینم ...
ویو ته : رفتم و به چشماش یه نگاهی انداختم رنگ چشماش عجیب ترین و کمیاب ترین رنگ چشم جهان بود ... سرمهای با خط های طوسی چوری بود که انگار داری به آسمون پر ستاره دنباله دار نگاه میکنی و این واقعا باور نکردنی بود که گفتم ...
ته : واقعا خوشگلن ولی عجیب نیست ؟
ا.ت : چیش عجیبه ؟
ته : این رنگ چشما واسهی یه نفر بود که مرده و توی دنیا فقط یه همچین رنگی داشت ولی الان پسرمون جاش رو پر کرده ( لبخند )
ا.ت : آره ... منظورت بابا بزرگمه ؟ آره فک کنم از اون به ارث برده آخه چشمای اونم اینجوری بود
ته : فک کنم و اینکه بابابزرگت همونطور که میدونی قدرتهای ماورایی هم داشت هوشش خیلی بالا بود و هیچکس از حرکت بعدیش خبر نداشت و اون میتونست آینده رو ببینا و ذهنارو بخونه ولی اگه پسر من بتونه ذهنم رو بخونه فک کنم از همون اول اون چیزارو بدونه ( نیشخند )
ا.ت : حیف بچه بغلمه وقرنه جرت میدادم ( حرصی )
ته : عاعا ولی نمیتونی .. حیح🤭 ( لبخند رضایت )
ا.ت : برو بیرون میخوام با پسرم درد و دل کنم
ته : من اینجا نخودم ؟
ا.ت : میخوام نصیحتش کنم پشتت هم باهاش غیبت کنم پس نوخودی حالا برو ( نیشخند شیطانی )
ته : من قهرم ( با لبخند رف )
ویو ا.ت : الکی قهر کرد رفت بیخیال رو به این کوچولوم کردم و باهاش درد و دل کردم ...
ا.ت : پسرم ؟ کوچولوی من یه قولی به مامان میدی ؟ هیچوقت مثل من عذاب نکش باشه ؟ و اینکه تو مثل بابات نشیااااا اونطوری نمیزارم زن بگیری میگیری بدبختش میکنی باشه ؟ ( با خنده و لحن بچگونه ) این بابات خیلی منحرفه ها خدا همچین شوهر منحرفی رو نصیب هیچ زنی نکنه وای به حالت شبیه بابات بشی ولی مثل بابات جذاب شو خوشگلیت رو به رخ بقیه بکشم باشه ؟ الهی من دورت بگردمممممم
ویو ا.ت : آروم گونهی گوچولوش رو ناز و بوس کردم داشتم باهاش حرف میزدم که در به صدا در اومد گفتم ...
ا.ت : بله بیا تو
پ ته : عروسم حالت خوبه حال نوم چی خوبه ؟
ا.ت : مامان جون نگران نباش دوتامونم خوبیم ( لبخند )
م ته : این نوه کوچولوم رو بده من ...
ویو ا.ت : هانُما رو دادم دست مامان ته که یه دفعه یکی در زد وقتی وارد شد با دیدنش بغض خوشحالیم ترکید ....
۴.۸k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.