Mine p.3
(ارون همونطور که داخل لابی به سمت در حرکت میکرد خطاب به دست راستش *جک* گفت)
ارون: جک میخوام همه چیز درمورد این دختره لارا رو تا شب بهم تحویل بدی.
جک: چشم
"لارا همون موقع"
ماریا: حالا میخوای چیکار کنی؟
لارا: ...نمیدونم....خیلی گیج شدم
ماریا: به نظرت میزارن که من پرونده رو بردارم؟
لارا: نه نمیزارن
ماریا: چرا؟
لارا: چون آقا گفتن که فقط و فقط من
"ساعت ۱۱ شب"
'ارون ویو'
(ارون سرم تو لپتاپم بود که ی نفر بدون در زدندر رو باز کردن)
ارون: نگه بهت در زدن یاد....
یانگسو: اووو باشه بابا تند نرو بزار ماهم بهت برسیم.
ارون: بیا بشین
یانگسو: رفتی شرکت حقوقی؟
ارون: آره
یانگسو: دختره رو دیدی؟
ارون: آره
یانگسو: چیشد؟
ارون: هیچی، فقط گفت که نمیخواد پرونده ام رو قبول کنه و..
یانگسو: و توهم گفته چاره ای نیست
ارون: آره
یانگسو: حالا چرا بین این همه وکیل اون؟
ارون: برای اینکه دنبال ی نفر میگردم که هیچی ندونه
یانگسو: ...
(صدای در)
ارون: بیا داخل
جک: رئیس ببخشید که وقتتون رو میگیرم، پرونده ی دختره رو آوردم براتون
ارون: مرسی، میتونی بری
یانگسو: پرونده اش رو میخوای چیکار؟
ارون: بعدا میفهمی
(و پرونده رو باز کرد)
__________________________________________________________________________________________|
|نام و نام خانوادگی: لارا مارس |
|تاریخ تولد: ۱۵ اکتبر ۲۰۰۲ |
|محل تولد: استانبول |
|ملیت: روسی/ترکی |
| (هیچ ایده ای برای اسم مامان و باباش ندارم، خودتون ی چیزی تصور کنید) |
|نام مادر: ...... |
|نام پدر: ....... |
|__________________________________________________ | |درمورد: داخل سن ۱۵ سالگی پدرش رو بخاطر یک قتل از دست داد،۳ ماه بعد هم مادرش دیوونه و | | به تيمارستان فرستاده شد و از اون موقع تا سن ۱۸ سالگی پیش خاله اش زندگی میکرده. |
|_________________________________________________________________________________________|
(اطلاعاتی که جک پیدا کرده )
| پدرش در روز تولد دخترش با برخورد گلوله به مغزش در خونه ی خودش کشته شد.
قاتل ......|
ارون با دیدن اسم قاتل شکه شد
ادامه دارد........
ارون: جک میخوام همه چیز درمورد این دختره لارا رو تا شب بهم تحویل بدی.
جک: چشم
"لارا همون موقع"
ماریا: حالا میخوای چیکار کنی؟
لارا: ...نمیدونم....خیلی گیج شدم
ماریا: به نظرت میزارن که من پرونده رو بردارم؟
لارا: نه نمیزارن
ماریا: چرا؟
لارا: چون آقا گفتن که فقط و فقط من
"ساعت ۱۱ شب"
'ارون ویو'
(ارون سرم تو لپتاپم بود که ی نفر بدون در زدندر رو باز کردن)
ارون: نگه بهت در زدن یاد....
یانگسو: اووو باشه بابا تند نرو بزار ماهم بهت برسیم.
ارون: بیا بشین
یانگسو: رفتی شرکت حقوقی؟
ارون: آره
یانگسو: دختره رو دیدی؟
ارون: آره
یانگسو: چیشد؟
ارون: هیچی، فقط گفت که نمیخواد پرونده ام رو قبول کنه و..
یانگسو: و توهم گفته چاره ای نیست
ارون: آره
یانگسو: حالا چرا بین این همه وکیل اون؟
ارون: برای اینکه دنبال ی نفر میگردم که هیچی ندونه
یانگسو: ...
(صدای در)
ارون: بیا داخل
جک: رئیس ببخشید که وقتتون رو میگیرم، پرونده ی دختره رو آوردم براتون
ارون: مرسی، میتونی بری
یانگسو: پرونده اش رو میخوای چیکار؟
ارون: بعدا میفهمی
(و پرونده رو باز کرد)
__________________________________________________________________________________________|
|نام و نام خانوادگی: لارا مارس |
|تاریخ تولد: ۱۵ اکتبر ۲۰۰۲ |
|محل تولد: استانبول |
|ملیت: روسی/ترکی |
| (هیچ ایده ای برای اسم مامان و باباش ندارم، خودتون ی چیزی تصور کنید) |
|نام مادر: ...... |
|نام پدر: ....... |
|__________________________________________________ | |درمورد: داخل سن ۱۵ سالگی پدرش رو بخاطر یک قتل از دست داد،۳ ماه بعد هم مادرش دیوونه و | | به تيمارستان فرستاده شد و از اون موقع تا سن ۱۸ سالگی پیش خاله اش زندگی میکرده. |
|_________________________________________________________________________________________|
(اطلاعاتی که جک پیدا کرده )
| پدرش در روز تولد دخترش با برخورد گلوله به مغزش در خونه ی خودش کشته شد.
قاتل ......|
ارون با دیدن اسم قاتل شکه شد
ادامه دارد........
- ۲۱۵
- ۱۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط