pt34
pt34
پرش زمانی*
روزه اوله کنسرت
هممون اماده بودن تا بریت سر صحنه اما خب من که نمیرفتم از اون بالا بالا ها نگاهشون میکردم
فنا خیلی جیغ میکشیدن از یه طرف دحترا از یه طرف پسرا
اصن وضعیت ترسناک بود
..
دخترا وارد صحنه شدن صدایه جیغایه فنا دیگه داشت پرده ی گوشمو پاره میکرد
یهو یه دست رو شونم اومد ترسیدمو برگشتم
ا ت:(جیغ)
صدایه جیغم بینه صدایه فنا گم شد
یه مرده قد بلند که ماسک زده بود و یه کلاهه کپ گذاشته بود
مینگ یو: ا ت؟! چته؟
ات: داداش؟
جلو دهنمو گرفت
مینگ یو: هیشش
دستشو از روی دهنم برداشتم
ا ت: تو اینجا چیکار میکنی؟
مینگ یو: فقط من نیستم
از جلو روم کنار زد که دیدم
ا ت:جیمییین؟!
ا ت: تو دیگه اینجا چیکار میکنی
جیمین: عامم منم با هیونگ اومدم بـ.باهم یه کاریو بکنیم
ات: چی؟! نمیشنوم
جیمین: میگم با هیونگ اومدم که یه کایو انجام بدیم*داد
ا ت: اهاان
(حواستون باشه از گرمی تغریبا یه هفته گذشته)
باهم کنسرتو تماشا میکردیم
جیمینو داداشم مثلا واسه ی چه کاری اومدن؟
میدونم که دلیل اومدنه داداشم جنیه ولی... هوفف بیخیال
...
ا ت: عالی بود
لیسا: واقعا
ا ت: اصن عاشقش شدم
جنی: خوبه
ا ت: عاهان جنی یه سوپرایز
جنی: چی؟
مینگ یو: من اومدم
جیمین: عهم و... من
جنی: مینگ یو؟*حالت تعجب با شوک
جیسو: به به شوهر خواهر و برادر شوهر خواهر
مینگ یو: خسته نباشی عالی بود
جنی: جدا؟
مینگ یو: قسم میخورم
ات: خیله خب چندش بازی در نیارین
ویو جیمین
رزی: ببینم مینگ یو بخاطره جنی اومده تو بخاطره ی کی اومدی*چشمک
جیمین: عا عه نه فقط اومدم از کنسرت لذت ببرم
رزی: خیله خب گیریم اینجور باشه
جیمین: اوهوم
داریم به پارتایه اخر نزدیک میشیم حوشگلا:) ♡
پرش زمانی*
روزه اوله کنسرت
هممون اماده بودن تا بریت سر صحنه اما خب من که نمیرفتم از اون بالا بالا ها نگاهشون میکردم
فنا خیلی جیغ میکشیدن از یه طرف دحترا از یه طرف پسرا
اصن وضعیت ترسناک بود
..
دخترا وارد صحنه شدن صدایه جیغایه فنا دیگه داشت پرده ی گوشمو پاره میکرد
یهو یه دست رو شونم اومد ترسیدمو برگشتم
ا ت:(جیغ)
صدایه جیغم بینه صدایه فنا گم شد
یه مرده قد بلند که ماسک زده بود و یه کلاهه کپ گذاشته بود
مینگ یو: ا ت؟! چته؟
ات: داداش؟
جلو دهنمو گرفت
مینگ یو: هیشش
دستشو از روی دهنم برداشتم
ا ت: تو اینجا چیکار میکنی؟
مینگ یو: فقط من نیستم
از جلو روم کنار زد که دیدم
ا ت:جیمییین؟!
ا ت: تو دیگه اینجا چیکار میکنی
جیمین: عامم منم با هیونگ اومدم بـ.باهم یه کاریو بکنیم
ات: چی؟! نمیشنوم
جیمین: میگم با هیونگ اومدم که یه کایو انجام بدیم*داد
ا ت: اهاان
(حواستون باشه از گرمی تغریبا یه هفته گذشته)
باهم کنسرتو تماشا میکردیم
جیمینو داداشم مثلا واسه ی چه کاری اومدن؟
میدونم که دلیل اومدنه داداشم جنیه ولی... هوفف بیخیال
...
ا ت: عالی بود
لیسا: واقعا
ا ت: اصن عاشقش شدم
جنی: خوبه
ا ت: عاهان جنی یه سوپرایز
جنی: چی؟
مینگ یو: من اومدم
جیمین: عهم و... من
جنی: مینگ یو؟*حالت تعجب با شوک
جیسو: به به شوهر خواهر و برادر شوهر خواهر
مینگ یو: خسته نباشی عالی بود
جنی: جدا؟
مینگ یو: قسم میخورم
ات: خیله خب چندش بازی در نیارین
ویو جیمین
رزی: ببینم مینگ یو بخاطره جنی اومده تو بخاطره ی کی اومدی*چشمک
جیمین: عا عه نه فقط اومدم از کنسرت لذت ببرم
رزی: خیله خب گیریم اینجور باشه
جیمین: اوهوم
داریم به پارتایه اخر نزدیک میشیم حوشگلا:) ♡
۸۵.۱k
۲۷ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.