7برادر ناتنی
7برادر ناتنی
پارت1
ا.ت ویو
امروز هم روز کوفتی دیگه با صدای نحس خانم کولس بیدار شدم و رفتم کارای مربوطه رو انجام دادم و وقتی رفتم صبحونه کولس بیشعور گفت صبحانه داره تموم میشه و اگه تو بخوری به بقیه نمیرسه از جایی که اج داشتم رفتم بشقاب اوردم و از همشون ریختم فک کنم این غذای مفصل 3روز من میشه بعد انگست بلندمو که خیلی بهش علاقه داشتم و دوست داشتم همه ببیننش رو بهش نشون دادم ورفتم😐🔪
شاید فکر کنین با این همه فشار درونگرا هستم،پلی خیر شما باید شیشه زده باشین تا این فکرو بکنید🫠
من میانگرا مایل به برونگرا هستم😂
و همیشه همرو میخندونم
داشتم با دستام ور میرفتم و داشتم تا حد شکستن میبردمشون که صدای زنگ بیزون خورده شد چون پقیقا پنجره اتاق ما روبه حیاط بیرون بود رفتم نشستم پای پنجره و داشتم نگاه میکردم که دیدم یه ماشین سیاه اومد داخل که شاسی بلند بود با 5تا ماشین خوابیده دیگه حقیقتا خودم ریختم بعد پشمام ریخت داشتم با نگاه میبلعیدمشون که یه دفعه نگاه زنه روی من افتاد با مهربونی نگاهی بهم کرد و لبخندی زد که خجالت نکشیدم که هیچ😌
بلهش لبخد زدم،هاااا انتظار نداشتی که خجالت بکشم بعد با زنه بریم ازدواج کنیم حاصل چند تا بچه بشیم و دوباره باهم ر ععععع خجالت بکش بیشور چش ابی🫠 خوب
برای ایوکه منو نخرن رفتم اتاقم تا منو نبینن(اصلا ندیدن که🙄😐) میدونستم همه بچه ها صف کشیدن تا اونارو انتخاب بکنن ولی من نرفتم و داشتم توی مغز هویج تر از خودم گلپری جون رو میخوندم که یهو ....
پارت1
ا.ت ویو
امروز هم روز کوفتی دیگه با صدای نحس خانم کولس بیدار شدم و رفتم کارای مربوطه رو انجام دادم و وقتی رفتم صبحونه کولس بیشعور گفت صبحانه داره تموم میشه و اگه تو بخوری به بقیه نمیرسه از جایی که اج داشتم رفتم بشقاب اوردم و از همشون ریختم فک کنم این غذای مفصل 3روز من میشه بعد انگست بلندمو که خیلی بهش علاقه داشتم و دوست داشتم همه ببیننش رو بهش نشون دادم ورفتم😐🔪
شاید فکر کنین با این همه فشار درونگرا هستم،پلی خیر شما باید شیشه زده باشین تا این فکرو بکنید🫠
من میانگرا مایل به برونگرا هستم😂
و همیشه همرو میخندونم
داشتم با دستام ور میرفتم و داشتم تا حد شکستن میبردمشون که صدای زنگ بیزون خورده شد چون پقیقا پنجره اتاق ما روبه حیاط بیرون بود رفتم نشستم پای پنجره و داشتم نگاه میکردم که دیدم یه ماشین سیاه اومد داخل که شاسی بلند بود با 5تا ماشین خوابیده دیگه حقیقتا خودم ریختم بعد پشمام ریخت داشتم با نگاه میبلعیدمشون که یه دفعه نگاه زنه روی من افتاد با مهربونی نگاهی بهم کرد و لبخندی زد که خجالت نکشیدم که هیچ😌
بلهش لبخد زدم،هاااا انتظار نداشتی که خجالت بکشم بعد با زنه بریم ازدواج کنیم حاصل چند تا بچه بشیم و دوباره باهم ر ععععع خجالت بکش بیشور چش ابی🫠 خوب
برای ایوکه منو نخرن رفتم اتاقم تا منو نبینن(اصلا ندیدن که🙄😐) میدونستم همه بچه ها صف کشیدن تا اونارو انتخاب بکنن ولی من نرفتم و داشتم توی مغز هویج تر از خودم گلپری جون رو میخوندم که یهو ....
۶.۶k
۰۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.