منطقه ممنوعه عشق
#منطقه_ممنوعه_عشق
پارت:54
به خونه که رسیدم بی توجه به همه رفتم اتاقو خوابیدم فردا روز خسته کننده ای بود.
...ویو فردا صبح...
از خواب بیدار شدم و ابی به سرو صورتم زوم که تقه ای به در خورد.
ات:کیه کیه در میزنه در منو محکم میزنه.
جیمین:منم منم اقا گرگه.
ات:از کجا اومدی؟
جیمین:از جهنم.
درو باز کردم و با دمپاییم زدم تو کلش.
ات:صدبار گفتم بگو بهشت.
جیمین:هی خاهر لباساتو بپوش میکاپر داره میاد.
یکی زدم رو پیشونیم.
ات:کلا یادم رفته بود.
جیمین:کله پوکی دیگه.
پسش زدم و رفتم دستشویی و نیم ساعت تو فکر بودم.
اگه جونگکوک به قولش عمل نکرد و بهم...نه نه نه همه رو قولشون میمونن اره اره.
ولی اگه نکرد چی؟
هی ات فکر های چرت و پرت نکن.
از دستشویی اومدم بیرون که جیمین جلو روم ظاهر شد.
جیمین:نیم ساعته تو دستشویی چیکار میکردی؟
ات:فکر میکردم.
جیمین:تو دستشویی فکر میکنی تو زندگی میــ...ریـ...نی.
ات:حیح.
رفتم و صبحونمو خوردم بعد یه دوش گرفتم و لباس عروسمو پوشیدم.
به ایینه خیره شدم.
ات:خداحافظ دنیای دخترونگی و ازادیـ
تقه ای به در خورد و چند تا دختر وارد اتاق شدن.
..:سلام خانم پارک ات؟
ات:اره خودمم.
..:میکاپرتون هستم.
ات:بفرمایید.
رو تخت دراز کشیدم و شروع کرد به ارایش کردنم.
بعد بلن شدمو به ایینه خیره شدم.
خیلی فرق کرده بودم اصلا شبیه ات بدون ارایش نبودم.
لبخندی زدم که جیمین وارد شد.
جیمین:ات جونگکوک....به به چه خوشگل کردی خوشگل خانم.
بـ..ـغـ..ـلش کردم بخاطر ارایشم گریه نکردم ولی میونستم جیمین داره گریه میکنه.
ازش جدا شدم و چشای اشکی شو پاک کردم.
ات:بهتون سر میزنم.
سری تکون داد.
بیرون رفتم که با چهره ی اشوفته ی مامان روبر شدم.
ات:یادتون نره ها من برای همیشه نرفتم اینجا همیشه خونه ی منه و هروقت خاستم میام.
لبخندی زدن و بـ..ـغـ..ـلم کردن.
بعد یه خداحافظی مختصر رفتم بیرون.
جونگکوک رو که دیدم دهنم باز شد.
اولالا چه خوشگله.چه خوشتیپه.
جونگکوک عینک دودیشو برداشت و نگاهم کرد.
بدون هیچ واکنشی داخل ماشین رفت.
وا این چش شده!
اصلا به من چه.
سوار شدم که یه پاکت بهم داد.
جونگکوک:اینو بخور وسط عروسی نفرستیم پی تاتی پاتی.
سری تکون دادم و قوتیو باز کردم قاشق داخلش فرو بردم و دهنمو باز کردم که بخورم که شیطون گفت:
جونگکوک:دهنت خیلی باز میشه ها!
منظورشو که فهمیدم غذارو کنار گذاشتم و موهاشو گرفتم.
ات:کودن میمون خجالت بکش مگه قرار دادمون یادت رفته؟؟؟؟
جونگکوک:ایش.ولم کن موهاممم.
ولش کردم که رانندگی کرد.
بیشور.
...
بلخره وارد باغ شدیم باورم نمی شد تو یه باغ عروسی بگیریم به به.
پیاده شدیم که بازوشو سمتم گرفت.
دستمو دور بازوش حلقه کردم و وارد شدیم.
همه با دیدنمون دست زدن.
از شدت هیجان ممکن بود همینجا غش کنم.
پارت:54
به خونه که رسیدم بی توجه به همه رفتم اتاقو خوابیدم فردا روز خسته کننده ای بود.
...ویو فردا صبح...
از خواب بیدار شدم و ابی به سرو صورتم زوم که تقه ای به در خورد.
ات:کیه کیه در میزنه در منو محکم میزنه.
جیمین:منم منم اقا گرگه.
ات:از کجا اومدی؟
جیمین:از جهنم.
درو باز کردم و با دمپاییم زدم تو کلش.
ات:صدبار گفتم بگو بهشت.
جیمین:هی خاهر لباساتو بپوش میکاپر داره میاد.
یکی زدم رو پیشونیم.
ات:کلا یادم رفته بود.
جیمین:کله پوکی دیگه.
پسش زدم و رفتم دستشویی و نیم ساعت تو فکر بودم.
اگه جونگکوک به قولش عمل نکرد و بهم...نه نه نه همه رو قولشون میمونن اره اره.
ولی اگه نکرد چی؟
هی ات فکر های چرت و پرت نکن.
از دستشویی اومدم بیرون که جیمین جلو روم ظاهر شد.
جیمین:نیم ساعته تو دستشویی چیکار میکردی؟
ات:فکر میکردم.
جیمین:تو دستشویی فکر میکنی تو زندگی میــ...ریـ...نی.
ات:حیح.
رفتم و صبحونمو خوردم بعد یه دوش گرفتم و لباس عروسمو پوشیدم.
به ایینه خیره شدم.
ات:خداحافظ دنیای دخترونگی و ازادیـ
تقه ای به در خورد و چند تا دختر وارد اتاق شدن.
..:سلام خانم پارک ات؟
ات:اره خودمم.
..:میکاپرتون هستم.
ات:بفرمایید.
رو تخت دراز کشیدم و شروع کرد به ارایش کردنم.
بعد بلن شدمو به ایینه خیره شدم.
خیلی فرق کرده بودم اصلا شبیه ات بدون ارایش نبودم.
لبخندی زدم که جیمین وارد شد.
جیمین:ات جونگکوک....به به چه خوشگل کردی خوشگل خانم.
بـ..ـغـ..ـلش کردم بخاطر ارایشم گریه نکردم ولی میونستم جیمین داره گریه میکنه.
ازش جدا شدم و چشای اشکی شو پاک کردم.
ات:بهتون سر میزنم.
سری تکون داد.
بیرون رفتم که با چهره ی اشوفته ی مامان روبر شدم.
ات:یادتون نره ها من برای همیشه نرفتم اینجا همیشه خونه ی منه و هروقت خاستم میام.
لبخندی زدن و بـ..ـغـ..ـلم کردن.
بعد یه خداحافظی مختصر رفتم بیرون.
جونگکوک رو که دیدم دهنم باز شد.
اولالا چه خوشگله.چه خوشتیپه.
جونگکوک عینک دودیشو برداشت و نگاهم کرد.
بدون هیچ واکنشی داخل ماشین رفت.
وا این چش شده!
اصلا به من چه.
سوار شدم که یه پاکت بهم داد.
جونگکوک:اینو بخور وسط عروسی نفرستیم پی تاتی پاتی.
سری تکون دادم و قوتیو باز کردم قاشق داخلش فرو بردم و دهنمو باز کردم که بخورم که شیطون گفت:
جونگکوک:دهنت خیلی باز میشه ها!
منظورشو که فهمیدم غذارو کنار گذاشتم و موهاشو گرفتم.
ات:کودن میمون خجالت بکش مگه قرار دادمون یادت رفته؟؟؟؟
جونگکوک:ایش.ولم کن موهاممم.
ولش کردم که رانندگی کرد.
بیشور.
...
بلخره وارد باغ شدیم باورم نمی شد تو یه باغ عروسی بگیریم به به.
پیاده شدیم که بازوشو سمتم گرفت.
دستمو دور بازوش حلقه کردم و وارد شدیم.
همه با دیدنمون دست زدن.
از شدت هیجان ممکن بود همینجا غش کنم.
۹.۵k
۱۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.