دلم را برده ای ای عشق جانم را چرا دیگر

دلم را برده ای ، ای عشق ، جانم را چرا دیگر ؟
مرا سوزانده ای ، باشد ، جهانم را چرا دیگر ؟

نه حق پر زدن دادی نه اذن در قفس ماندن
دو بالم را گرفتی ، آشیانم را چرا دیگر ؟

تمام هستیم را آخر این قصه خواهم باخت
مرا بر باد دادی ، دودمانم را چرا دیگر ؟

رهایم کن ، رهایم کن ، دلم فریاد می خواهد
ببین ، دست مرا بستی ، دهانم را چرا دیگر
دیدگاه ها (۲)

وارد هــر رابطه ای نشینالکـــی امیدوار نکنین الکـــی دلخوش ن...

تصویر بهار...کم کم از زمستان پیداست...نم نمک شبنم های زمستان...

مرد من ...؟؟!!مهربانم ...؟؟!!مخاطب عاشقانه های من ...؟؟!!زن ...

از امروز همه چیز آخرین استآخرین هفتهآخرین آدینهآخرین دلشوره ...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط