دلم را برده ای ، ای عشق ، جانم را چرا دیگر ؟
دلم را برده ای ، ای عشق ، جانم را چرا دیگر ؟
مرا سوزانده ای ، باشد ، جهانم را چرا دیگر ؟
نه حق پر زدن دادی نه اذن در قفس ماندن
دو بالم را گرفتی ، آشیانم را چرا دیگر ؟
تمام هستیم را آخر این قصه خواهم باخت
مرا بر باد دادی ، دودمانم را چرا دیگر ؟
رهایم کن ، رهایم کن ، دلم فریاد می خواهد
ببین ، دست مرا بستی ، دهانم را چرا دیگر
مرا سوزانده ای ، باشد ، جهانم را چرا دیگر ؟
نه حق پر زدن دادی نه اذن در قفس ماندن
دو بالم را گرفتی ، آشیانم را چرا دیگر ؟
تمام هستیم را آخر این قصه خواهم باخت
مرا بر باد دادی ، دودمانم را چرا دیگر ؟
رهایم کن ، رهایم کن ، دلم فریاد می خواهد
ببین ، دست مرا بستی ، دهانم را چرا دیگر
۸۶۵
۲۹ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.