تلهpt1
تلهpt1
+ چشم انجامش میدم
# میتونی بری
+مرتیکه دوهزاری شل مغز روانی دیوونه شدم
خب من لی اتم 25 سالمه و یه مافیام که البته همه به اسم مولیان منو میشناسن ،مادرم وقتی بچه بودم توسط دشمناش کشته شد و من بخاطر مادرم کارش رو ادامه دادم تا انتقامشو بگیرم و موفق هم شدم ، یه دوستم دارم اسمش جونکوک بهترین و قابل اعتمادترین رفیقمه ، و البته میرسیم به پدرم ، همین کسی با خوشحالی از پیشش اومدم پدرمه به جورایی میشه گفت رییسم ،اگه کاری باشه میگه من انجام بدم و میشه گفت تمام کسایی که میشناسنش ازش میترسن بجز من ، من فقط مجبورم حرفاشو گوش کنم وگرنه از مافیایی برکنارم میکنه و منم نمیتونم جدا بشم چون باید یه شخص خاص رو از بین ببرم.
.
.
-شوگا هکش کردی
@ نه هنوز قفل داره
- هه فک کرده میتونه از دست من در بره یه بلایی سرش بیارم که خودش نفهمه چیشده
@ آروم باش حالا باز شد
-خوبه خودت میدونی باید چیکار کنی
@ حله
-من کیم تهیونگم 28سالمه یکی از بزرگترین مافیای آسیام ، پدرم و مادرم هم مافیان ولی بیشتر کارو من انجام میدم،یه داداش دارم اسم نامجونه البته اون مافیا نیست خوشش نمیاد ولی خب مثل مافیا ها زندگی میکنه چون خانواده ما همشون مافیان،شوگا و جین هم بهترین دوستامن یا بهتره بگم تنها دوستای قابل اعتمادن.
.
.
(فلش بک)
# آت بیا اینجا
+ بله پدر
# برو انبار طلا ها چک کن همشون سرجاشون باشن بعدشم برو انبار محموله هایی که امشب فرستاده میشن رو چک کن
+چشم انجام میشه
#میتونی بری
+رفتم سمت بار طلا ها بعد از چک کردنشون رفتم سمت انبار محموله ها ، یه نگاهی کردم همچی مرتب بود فقط باید مطمئن میشدم سالم فرستاده میشن.
ساعت 11 شب بود محموله ها فرستاده شده بودن ، کار دیگه ای نداشتم پس میتونستم برم عمارت ، سوار ماشین شدم و حرکت کردم ، بعد 1 ساعت رسیدم وارد عمارت شدم و رفتم تو اتاق و خودمو پرت کردن رو تخت، تنها روشی که میتونشتم از اسلحه و محموله و هزار چیز مزخرف دیگه دور باشم، یه نیم ساعتی با همون لباسا خوابیدم که یهو گوشیم زنگ خورد
+ بفرمایین
£به محموله ها حمله شده
+ چی
£چیکار کنیم خانوم
+ از مرز خارج شدن
£نه هنوز
- وقتی از مرز خارج نشده هنوز مسوولیتش با ما پس اماده بشید افراد هم حاضر کنید
£چشم
+ بلند شدن اسلحمو برداشتم کتمو پوشیدم ، از پله ها اومدم پایین و همزمان به جونکوک زنگ زدم
÷بله
+حاضر شو به محموله ها حمله شده
÷خودم خبر دارم، دارن میرم سمتش
+ پس میبینمت
+ چشم انجامش میدم
# میتونی بری
+مرتیکه دوهزاری شل مغز روانی دیوونه شدم
خب من لی اتم 25 سالمه و یه مافیام که البته همه به اسم مولیان منو میشناسن ،مادرم وقتی بچه بودم توسط دشمناش کشته شد و من بخاطر مادرم کارش رو ادامه دادم تا انتقامشو بگیرم و موفق هم شدم ، یه دوستم دارم اسمش جونکوک بهترین و قابل اعتمادترین رفیقمه ، و البته میرسیم به پدرم ، همین کسی با خوشحالی از پیشش اومدم پدرمه به جورایی میشه گفت رییسم ،اگه کاری باشه میگه من انجام بدم و میشه گفت تمام کسایی که میشناسنش ازش میترسن بجز من ، من فقط مجبورم حرفاشو گوش کنم وگرنه از مافیایی برکنارم میکنه و منم نمیتونم جدا بشم چون باید یه شخص خاص رو از بین ببرم.
.
.
-شوگا هکش کردی
@ نه هنوز قفل داره
- هه فک کرده میتونه از دست من در بره یه بلایی سرش بیارم که خودش نفهمه چیشده
@ آروم باش حالا باز شد
-خوبه خودت میدونی باید چیکار کنی
@ حله
-من کیم تهیونگم 28سالمه یکی از بزرگترین مافیای آسیام ، پدرم و مادرم هم مافیان ولی بیشتر کارو من انجام میدم،یه داداش دارم اسم نامجونه البته اون مافیا نیست خوشش نمیاد ولی خب مثل مافیا ها زندگی میکنه چون خانواده ما همشون مافیان،شوگا و جین هم بهترین دوستامن یا بهتره بگم تنها دوستای قابل اعتمادن.
.
.
(فلش بک)
# آت بیا اینجا
+ بله پدر
# برو انبار طلا ها چک کن همشون سرجاشون باشن بعدشم برو انبار محموله هایی که امشب فرستاده میشن رو چک کن
+چشم انجام میشه
#میتونی بری
+رفتم سمت بار طلا ها بعد از چک کردنشون رفتم سمت انبار محموله ها ، یه نگاهی کردم همچی مرتب بود فقط باید مطمئن میشدم سالم فرستاده میشن.
ساعت 11 شب بود محموله ها فرستاده شده بودن ، کار دیگه ای نداشتم پس میتونستم برم عمارت ، سوار ماشین شدم و حرکت کردم ، بعد 1 ساعت رسیدم وارد عمارت شدم و رفتم تو اتاق و خودمو پرت کردن رو تخت، تنها روشی که میتونشتم از اسلحه و محموله و هزار چیز مزخرف دیگه دور باشم، یه نیم ساعتی با همون لباسا خوابیدم که یهو گوشیم زنگ خورد
+ بفرمایین
£به محموله ها حمله شده
+ چی
£چیکار کنیم خانوم
+ از مرز خارج شدن
£نه هنوز
- وقتی از مرز خارج نشده هنوز مسوولیتش با ما پس اماده بشید افراد هم حاضر کنید
£چشم
+ بلند شدن اسلحمو برداشتم کتمو پوشیدم ، از پله ها اومدم پایین و همزمان به جونکوک زنگ زدم
÷بله
+حاضر شو به محموله ها حمله شده
÷خودم خبر دارم، دارن میرم سمتش
+ پس میبینمت
۱۰.۱k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.