تلهpt۳
تلهpt۳
÷منظورت چیه
+خب خودت میدونی که میخواستم کیم رو از بین ببرم ولی این موضوع باعث شد کارم راحتر بشه، میتونم لی جانگ رو دشمن خودم نشون بدم ، باهاش یکم صمیمی بشم بعدشم که کار تمومه دیگه
÷کیم یکی از بزرگترین مافیا آسیا انتظار نداری که خنگ باشه
+نه ندارم ، ولی تو هم انتظار نداری که من باهوش نباشم؟داری؟
÷فقط خودتو تو دردسر ننداز
+چشم جناب(در حال مسخره کردن)
÷یبار نشد با تو حرف بزنیم مسخره نکنی
+برو بهشون زنگ بزن بگو فردا شب قرار بزاریم
÷چشم اعلاحضرت (انتقام سخت😂)
.
.
(پرش زمانی فردا صبح)
@بله
÷سلام ، من جـٔون جونکوک هستم ،از طرف خانم مولیان تماس گرفتم
@سلام ، بفرمایید
+خانم مولیان تصمیم دارن آقای کیم تهیونگ رو ملاقات کنن
@برای کی؟
÷برای امشب
@به آقای کیم میگم بعدش بهتون اطلاع میدم
÷باشه
شوگا:تلفن رو قطع کردم و رفتم سمت اتاق تهیونگ ، بدون در. زدن وارد شدم که باعث شد تهیونگ سریع به سمت من برگرده
-شوگا چندساله پیش من کار میکنی
@چمیدونم نشمردم که
-خب حالا هر چند سالی که هست هنوز نمیتونی در بزنی
@تهیونگ همین درو میکٓنم ،میکُنم تو حلقت مثلاً ازت بزرگترم
-خب حالا چیشده؟
@یکی از طرف مولیان زنگ زد گفت امشب میخواد ببینتت
-کی ؟ مولیان؟
@نه عمه من میخواد ببینتت
-هیونگ...
@ساکت...چی بهشون بگم
-قبول کن
@باشه
-همینجا زنگ بزن
@باشه
.
÷بله
@سلام
÷بفرمایید
@اقای تهیونگ درخواست خانم مولیان رو قبول کردن ، امشب همدیگرو میبینن
÷ممنون که خبر دادید
@خدانگهدار
.
@چته
-(سعی در نخندیدن) خیلی وقت بود اینطوری حرف نزده بودی
@خفه!
.
.
÷ات قبول کردن
+خوبه، پس لوکیشن رستوران همیشگیو براشون بفرست ساعت 8 اونجا باشن
÷باشه
آت:ساعت 12 بود فعلا وقت داشتم ،دیشب خیلی کم خوابیدم خیلی خسته بودم ، پس رفتم یکم رو تختم دراز کشیدم که نمیدونم چطوری خوابم برد..
÷منظورت چیه
+خب خودت میدونی که میخواستم کیم رو از بین ببرم ولی این موضوع باعث شد کارم راحتر بشه، میتونم لی جانگ رو دشمن خودم نشون بدم ، باهاش یکم صمیمی بشم بعدشم که کار تمومه دیگه
÷کیم یکی از بزرگترین مافیا آسیا انتظار نداری که خنگ باشه
+نه ندارم ، ولی تو هم انتظار نداری که من باهوش نباشم؟داری؟
÷فقط خودتو تو دردسر ننداز
+چشم جناب(در حال مسخره کردن)
÷یبار نشد با تو حرف بزنیم مسخره نکنی
+برو بهشون زنگ بزن بگو فردا شب قرار بزاریم
÷چشم اعلاحضرت (انتقام سخت😂)
.
.
(پرش زمانی فردا صبح)
@بله
÷سلام ، من جـٔون جونکوک هستم ،از طرف خانم مولیان تماس گرفتم
@سلام ، بفرمایید
+خانم مولیان تصمیم دارن آقای کیم تهیونگ رو ملاقات کنن
@برای کی؟
÷برای امشب
@به آقای کیم میگم بعدش بهتون اطلاع میدم
÷باشه
شوگا:تلفن رو قطع کردم و رفتم سمت اتاق تهیونگ ، بدون در. زدن وارد شدم که باعث شد تهیونگ سریع به سمت من برگرده
-شوگا چندساله پیش من کار میکنی
@چمیدونم نشمردم که
-خب حالا هر چند سالی که هست هنوز نمیتونی در بزنی
@تهیونگ همین درو میکٓنم ،میکُنم تو حلقت مثلاً ازت بزرگترم
-خب حالا چیشده؟
@یکی از طرف مولیان زنگ زد گفت امشب میخواد ببینتت
-کی ؟ مولیان؟
@نه عمه من میخواد ببینتت
-هیونگ...
@ساکت...چی بهشون بگم
-قبول کن
@باشه
-همینجا زنگ بزن
@باشه
.
÷بله
@سلام
÷بفرمایید
@اقای تهیونگ درخواست خانم مولیان رو قبول کردن ، امشب همدیگرو میبینن
÷ممنون که خبر دادید
@خدانگهدار
.
@چته
-(سعی در نخندیدن) خیلی وقت بود اینطوری حرف نزده بودی
@خفه!
.
.
÷ات قبول کردن
+خوبه، پس لوکیشن رستوران همیشگیو براشون بفرست ساعت 8 اونجا باشن
÷باشه
آت:ساعت 12 بود فعلا وقت داشتم ،دیشب خیلی کم خوابیدم خیلی خسته بودم ، پس رفتم یکم رو تختم دراز کشیدم که نمیدونم چطوری خوابم برد..
۷.۹k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.