وقتی اولین بار میخواد ببوست اولش خجالت میکیشه ولی بعدش خ
وقتی اولین بار میخواد ببوست اولش خجالت میکیشه ولی بعدش خوشش میاد هان باشه
#درخواستی
#هان
.
.
.
یه روز تو دانشگاه قدم میزنم هوا خوب از پنجره دیده میشد حالم خیلی خوب بود با دوستم جی (اسم دوسته ا.ت)(دوست پسرش نیست فقط دوستشه)بخاطر دعوایی که با جی مرده بودم ناراحت بودم ولی امروز آشتی کردیم به خاطر اون خوشحالم
(ویو هان)(یک ساعت قبل از ویو ا.ت)
درسته آدم حسودی نیستم ها ولی نباید ا.ت و جی باهم آشتی میکردم
(علامت ای آن/)
/خدایی یه کاری کن دیگه فلج شدی نشستی بعد هم هی میگی کاش ا.ت مال من سه
(علامت هان_)
-اه بابا باشه من امروز اعتراف میکنم
چان:خوشحالم اعتراف میکنی اما از اون کارا که من دورشون خط کشیدم رو نکن
همه ی اعضا خوشحالن بابت اینکه شاید ا.ت اعتراف هان رو بقبولونه
ویو ا.ت
همچنین که داشتم قدم میزدم یهو کسی منو از بازوم گرفت و به سمت نزدیک ترین جای دانشگاه برد خیلی ترسیده بودم
- چرا چرا با جی آشتی کردی
+ هان از تو بعیده
-جوابمو بده(با کمی صدای بلند)
+م.م.ن.و اون فقط دوستیم (با لحن ترسیده)
ویو ا.ت
یهو دیدم لبای نرم و کوچولوش روی لبای منع خیلی تعجب کردم از اینکار با خودم گفتم هان همونیه مظلوم کلاس اصن خیلی بعید بود
و هی کمرم رو با دستای مردونه ی بزرگش لمس میکنه
ویو هان
از وقتی دیدم که ا.ت نفس نفس میزد زود لبامو جدا کردم
ویو ا.ت
چشمام گشاد شده بود چشمام رو به اطرافم دادم که مطمئن شم کسی نیس دیدم همه ی اعضا تو یه گوشه نگامون میکردن بعد دیدم من که چشمام رو به اونا بود زود کنار رفتن و پچ پچ میکردن
نگاهی به هان دادم سرخ سرخ شده بود
.
.
ادامه پارت دووووووووو
#درخواستی
#هان
.
.
.
یه روز تو دانشگاه قدم میزنم هوا خوب از پنجره دیده میشد حالم خیلی خوب بود با دوستم جی (اسم دوسته ا.ت)(دوست پسرش نیست فقط دوستشه)بخاطر دعوایی که با جی مرده بودم ناراحت بودم ولی امروز آشتی کردیم به خاطر اون خوشحالم
(ویو هان)(یک ساعت قبل از ویو ا.ت)
درسته آدم حسودی نیستم ها ولی نباید ا.ت و جی باهم آشتی میکردم
(علامت ای آن/)
/خدایی یه کاری کن دیگه فلج شدی نشستی بعد هم هی میگی کاش ا.ت مال من سه
(علامت هان_)
-اه بابا باشه من امروز اعتراف میکنم
چان:خوشحالم اعتراف میکنی اما از اون کارا که من دورشون خط کشیدم رو نکن
همه ی اعضا خوشحالن بابت اینکه شاید ا.ت اعتراف هان رو بقبولونه
ویو ا.ت
همچنین که داشتم قدم میزدم یهو کسی منو از بازوم گرفت و به سمت نزدیک ترین جای دانشگاه برد خیلی ترسیده بودم
- چرا چرا با جی آشتی کردی
+ هان از تو بعیده
-جوابمو بده(با کمی صدای بلند)
+م.م.ن.و اون فقط دوستیم (با لحن ترسیده)
ویو ا.ت
یهو دیدم لبای نرم و کوچولوش روی لبای منع خیلی تعجب کردم از اینکار با خودم گفتم هان همونیه مظلوم کلاس اصن خیلی بعید بود
و هی کمرم رو با دستای مردونه ی بزرگش لمس میکنه
ویو هان
از وقتی دیدم که ا.ت نفس نفس میزد زود لبامو جدا کردم
ویو ا.ت
چشمام گشاد شده بود چشمام رو به اطرافم دادم که مطمئن شم کسی نیس دیدم همه ی اعضا تو یه گوشه نگامون میکردن بعد دیدم من که چشمام رو به اونا بود زود کنار رفتن و پچ پچ میکردن
نگاهی به هان دادم سرخ سرخ شده بود
.
.
ادامه پارت دووووووووو
- ۸۲
- ۰۷ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط