کوک برگرد شهر

کوک برگرد شهر
ات نمیخوام
کوک پس میخوای برده من باشی
ات اره
کوک زخمات که هنوز خوب نشده پوزخند
ات ن..نه
کوک اگه میخوای بمونی تا آخر عمرت برده من میمونی
ات یعنی در آینده نمیتونم تهیونگ و ببینم
کوک اگه خودش بخواد میاد عمارت هر وقت خواست
ات باشه
ویو آت
الان مهم تر از همه چیز ارباب بود باید حالش خوب بشه
ویو کوک
هیچی یادم نبود آت بیماری قلبی داره و من هم وقتی عصبانی هم نمیتونم خودمو کنترل کنم و میترسم دوباره شکنجه اش کنم
کوک آت بهتر بری
ات چرا می‌خوام بمونم
کوک من خودم کلی برده دارم
ات می‌دونم ،مخصوصا اون بچه ها
کوک الا که فلج شد،هلسا هم مرد

وقتی اینارو بهش گفتم دستش و گذاشت رو قلبش و بیهوش شد سریع رفتم سمتش
کوک آت آت بیدار شو‌ نگران داد
جیمین اومد
ج باز چیکار کردی جئون
کوک فقط قضیه بچه هارو بهش گفتم
ج وای نمیدونی بیماری داره
کوک متاسفم
ج ببریمس بیمارستان

بیمارستان
ویو آت
بیدار شدم دیدم کوک نشسته دم پنجره و با خودش حرف میزنه
کوک تخصیر منه....چرا آوردمش

رفتم سمتش دستم و گذاشتم رو شونش

ات ارباب تخصیر تو نیست من خودم با پای خودم اومدم

کوک بیدار شدی
ات اره
کوک آت یه چیزی باید بهت بگم
ات بله
کوک آت عاشقت شدم
ات چ...چی
کوک میشه با من ازدواج کنی

زبونم بند اومد
ات چی میگین ارباب حالتون خوب نیست دکتر و صدا میکنم
دیدگاه ها (۲۰)

کوک اتفاقا بیشتر از همیشه خوبم ات ولی من نمیتونمکوک نمی‌خوای...

پارت بعد نماز میخونن نمیتونم واضح بگم اس.مات نمینویسم پارت ب...

بچه ها به نظرتون وقتی این فیک تموم شد فصل دومش و بزارم چون ی...

+سلام جیمین _سلام، آت باید+باید بیهوشم کنین می‌دونم (چشم غرع...

پارت ۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط