سلام جیمین
+سلام جیمین
_سلام، آت باید
+باید بیهوشم کنین میدونم (چشم غرعه)
_لبخند
ویو
ات و بیهوش کردن و بردنش سمت عمارت کوک
ویو آت
با صدای جیمین بلند شدم به دورو برم که نگاه کردم یاد اون روزا که هر روز شکنجه میشدم افتادم و قلبم درد گرفت و افتادم زمین
جیمین: آت چیشد
اومد سمتم و بلندم کرد
ات ه...هیچی خوبم
پاشدم و رفتم سمت عمارت تو اتاق کوک در زدم و بازش کردم دیدم کوک داره خواب میبینه و بدنش میلرزه موهاش کم پشت شده بود و لاغر تر( بعضیا اومدن تو کامنتا گفتن بگم دروغه😑 دور از جونش)
کوک: آت... ات.. نه
ات: ارباب ارباب بلند شین
بیدار نشد کنارش آب بود ریختم رو صورتش که از خواب پرید
ات: ارباب ارباب حالتون خوبه
برگشت و با دیدن من شوکه شد
کوک: اینجا چیکار میکنی
ات ش..شما ممکنه سرطان بگیرین؟(دور از جونش😑)
کوک: خب خیلی ضعیفه (دور از جونش😑).برا چی اومدی تو جهنم من
ات :میخوام مثل قبل برده ت باشم اربابم
_سلام، آت باید
+باید بیهوشم کنین میدونم (چشم غرعه)
_لبخند
ویو
ات و بیهوش کردن و بردنش سمت عمارت کوک
ویو آت
با صدای جیمین بلند شدم به دورو برم که نگاه کردم یاد اون روزا که هر روز شکنجه میشدم افتادم و قلبم درد گرفت و افتادم زمین
جیمین: آت چیشد
اومد سمتم و بلندم کرد
ات ه...هیچی خوبم
پاشدم و رفتم سمت عمارت تو اتاق کوک در زدم و بازش کردم دیدم کوک داره خواب میبینه و بدنش میلرزه موهاش کم پشت شده بود و لاغر تر( بعضیا اومدن تو کامنتا گفتن بگم دروغه😑 دور از جونش)
کوک: آت... ات.. نه
ات: ارباب ارباب بلند شین
بیدار نشد کنارش آب بود ریختم رو صورتش که از خواب پرید
ات: ارباب ارباب حالتون خوبه
برگشت و با دیدن من شوکه شد
کوک: اینجا چیکار میکنی
ات ش..شما ممکنه سرطان بگیرین؟(دور از جونش😑)
کوک: خب خیلی ضعیفه (دور از جونش😑).برا چی اومدی تو جهنم من
ات :میخوام مثل قبل برده ت باشم اربابم
- ۷.۱k
- ۲۲ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط