یه مدتی میشد که گوشای پدربزرگم مثل قبل توان شنیدن نداشتن

یه مدتی می‌شد که گوشای پدربزرگم مثل قبل توان شنیدن نداشتن. دیروز برای خرید نون بربری به بیرون رفته بود اما با گوشی پزشکی به خونه برگشت تا بتونه‌ صدای قلب عزیزم رو بشنوه.

#سجاد_صابر🌙
دیدگاه ها (۱)

بابا بزرگ وقتی با قیچی می‌افتاد به جون باغچه میگفت :بابا جان...

پرتقآلِ من من همیشه به تو محتاجم تو نباشی همه ی دنیا را به ...

آلدوس هاکسلی :ترجیح میدم خودم باشم، خودم باشم و دمغ باشم بهت...

نوستالژی دهه هفتاد

یه حوض گرد قشنگ آبی رنگ وسط حیاط داشتیم که از هر فرصتی استفا...

پارت 4

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط