کانگ جونگهیون مادرش سرطان داشته و مرده.
کانگ جونگهیون مادرش سرطان داشته و مرده.
پدرش در قمار ادم کشت و به زندان محکوم شد.
کانگ جونگهیون پیش کیم بکهیون زندگی میکنه چون اونا با هم دقیقا عین داداش میمونن..
کیم میسو و کیم جیسو خواهر هستن.
و دوقلوعن.. و توی باند این دوتا به دوقلوهای افسانه ای معروفن. چون همه کاراشون با همه و فن ها و تکنیک هاشون با هم انجام میشه.
خب بریم سراغ اینکه هر کدام رئیس چه قسمتی هست.
کیم هاته و مین یونا رو که بهتون گفتم رئیس اصلی باند هستن.
و کیم میا و مین یونجین دست راست اینها هستن.
پارک سوهون و مین هیونکی رئیس بخش یک هستن.
پارک مینهو و پارک لیسا رئیس بخش دو هستن.
هان لیا و هان لی یو رئیس بخش سوم هستن.
کیم بکهیون و کانگ جونگهیون رئیس بخش چهار هستن.
کیم میسو کیم جیسو هم رئیس بخش پنج هستن.
خب بریم سراغ اینکه چه اتفاقی افتاد...
یروز کل این اکیپ بعد مدرسه با همون لباسای باند رفتن بیرون. تصمیم گرفتن برن شهر بازی... که تو راه با یونگی مواجه شدن. یونگی پسرعموی یوناس همونطور که میدونین. تنهایی اومده بود شهربازی و سوار ترن هوایی شده. بچه ها وقتی میخواستن برن سوار شن.. وقتی یونجین و میا رفتن بلیط بگیرن. یونا سر به سر هاته میزاره و میگه ک ترسویی.. قبل اون یه خواهر و برادر دوقلو ک کوچیک بودن اومدن سمت یونا و هاته و از یونا تعریف کردن و گفتن که تتو زدن ترس نداره؟ چشکلی کل دست راستت و با شکمت تتوعه؟ یونا در جواب میگه اصن درد نداره.
پسرک میگه منم بزرگ شدم میخام عین تو تتو بزنم.
دخترک رو به داداشش میگه اصلا فکرشم نکن اونقدر ترسویی که نمیتونی.
پسرک میگه برا چی اینشکلی میگی اصلا ترسو نیستم.
دخترک ادای برادرشو در میاره.
تشکر میکنن و میرن.
پدرش در قمار ادم کشت و به زندان محکوم شد.
کانگ جونگهیون پیش کیم بکهیون زندگی میکنه چون اونا با هم دقیقا عین داداش میمونن..
کیم میسو و کیم جیسو خواهر هستن.
و دوقلوعن.. و توی باند این دوتا به دوقلوهای افسانه ای معروفن. چون همه کاراشون با همه و فن ها و تکنیک هاشون با هم انجام میشه.
خب بریم سراغ اینکه هر کدام رئیس چه قسمتی هست.
کیم هاته و مین یونا رو که بهتون گفتم رئیس اصلی باند هستن.
و کیم میا و مین یونجین دست راست اینها هستن.
پارک سوهون و مین هیونکی رئیس بخش یک هستن.
پارک مینهو و پارک لیسا رئیس بخش دو هستن.
هان لیا و هان لی یو رئیس بخش سوم هستن.
کیم بکهیون و کانگ جونگهیون رئیس بخش چهار هستن.
کیم میسو کیم جیسو هم رئیس بخش پنج هستن.
خب بریم سراغ اینکه چه اتفاقی افتاد...
یروز کل این اکیپ بعد مدرسه با همون لباسای باند رفتن بیرون. تصمیم گرفتن برن شهر بازی... که تو راه با یونگی مواجه شدن. یونگی پسرعموی یوناس همونطور که میدونین. تنهایی اومده بود شهربازی و سوار ترن هوایی شده. بچه ها وقتی میخواستن برن سوار شن.. وقتی یونجین و میا رفتن بلیط بگیرن. یونا سر به سر هاته میزاره و میگه ک ترسویی.. قبل اون یه خواهر و برادر دوقلو ک کوچیک بودن اومدن سمت یونا و هاته و از یونا تعریف کردن و گفتن که تتو زدن ترس نداره؟ چشکلی کل دست راستت و با شکمت تتوعه؟ یونا در جواب میگه اصن درد نداره.
پسرک میگه منم بزرگ شدم میخام عین تو تتو بزنم.
دخترک رو به داداشش میگه اصلا فکرشم نکن اونقدر ترسویی که نمیتونی.
پسرک میگه برا چی اینشکلی میگی اصلا ترسو نیستم.
دخترک ادای برادرشو در میاره.
تشکر میکنن و میرن.
۶.۶k
۰۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.