عضو افتخاری پارت ۴۴
#عضو_افتخاری
#پارت_44
😈🌶😈🌶😈🌶😈🌶😈🌶😈
رفتم سمت اتاق تهیونگ دیدم رو تخت دراز کشیده و چشاشو بسته شاید خوابش برده آروم رفتمو کنارش دراز کشیدم و یه خورده از پتو رو رو خودم کشیدم چشامو بستم تا خوابم ببره که وی آروم منو کشید سمت خودشو بغلم کرد و بعد تخت گرفت خوابید با لبخند دوباره چشامو بستمو خوابیدم
☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️تهیونگ
نشسته بودیمو داشتیم صبحونه میخوردیم
که سوزی بعد از صبحونه حاضر شدو رو کرد سمتمون خب پسرا باید برم وقت خداحافظی
وای اصن یادم رفته بود که فقط یه روز پیشم میمونه و باز باید دوریشو تحمل کنم
پسرا بلند شدنو یکی بغلش کردنو خداحافظی کردن این سری دیگه حسودیم نمیشه چون میدونم
منو دوست داره رفتم سمتشو بغلم کردم و دم گوشش گفتم بازم میای که؟
+این سری کلا میام و میمونم تو کره
_مث قول دفعه پیشت
+این یکی قول قول
_منتظرت میمونم
خلاصه به سختی ازش دل کندمو رفتم عقب اونم با تردید یه بار دیگه از پسرا خداحافظی کردو بعد ازینکه یکم با کوکی سر به سر هم گذاشتن رفت
هووف یعنی بازم باید دلتنگی بکشم🙁💔
ادامه دارد...
#پارت_44
😈🌶😈🌶😈🌶😈🌶😈🌶😈
رفتم سمت اتاق تهیونگ دیدم رو تخت دراز کشیده و چشاشو بسته شاید خوابش برده آروم رفتمو کنارش دراز کشیدم و یه خورده از پتو رو رو خودم کشیدم چشامو بستم تا خوابم ببره که وی آروم منو کشید سمت خودشو بغلم کرد و بعد تخت گرفت خوابید با لبخند دوباره چشامو بستمو خوابیدم
☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️تهیونگ
نشسته بودیمو داشتیم صبحونه میخوردیم
که سوزی بعد از صبحونه حاضر شدو رو کرد سمتمون خب پسرا باید برم وقت خداحافظی
وای اصن یادم رفته بود که فقط یه روز پیشم میمونه و باز باید دوریشو تحمل کنم
پسرا بلند شدنو یکی بغلش کردنو خداحافظی کردن این سری دیگه حسودیم نمیشه چون میدونم
منو دوست داره رفتم سمتشو بغلم کردم و دم گوشش گفتم بازم میای که؟
+این سری کلا میام و میمونم تو کره
_مث قول دفعه پیشت
+این یکی قول قول
_منتظرت میمونم
خلاصه به سختی ازش دل کندمو رفتم عقب اونم با تردید یه بار دیگه از پسرا خداحافظی کردو بعد ازینکه یکم با کوکی سر به سر هم گذاشتن رفت
هووف یعنی بازم باید دلتنگی بکشم🙁💔
ادامه دارد...
۳.۶k
۱۷ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.