عضو افتخاری پارت ۴۳
#عضو_افتخاری
#پارت_43
🌸💙🌸💙🌸💙🌸💙🌸💙
_اسمش تهیونگه
هووف بالاخره گفتم
+چه جالب اسم اونم تهیونگه
بعد این جمله یکم اخم کرد بعد کلشو خاروند و یهو برگشت سمتمو با حیرت گفت:نگو که منو گفتی
چشامو بستم و سریع گفتم:دقیقا خودتو گفتم .
بعد با ترس چشمو باز کردم که دیدم داره میخنده
_چرا میخندی
یه هو سفت بغلم کرد و گفت:اخیش راحت شدم جون به لبم کردی ...سوزان!
_بله
+دوست دارم خیلی دوست دارم عاشقتم.
_چ چی
+میخوای دوباره بگم باشه دوباره میگم عاشقتم
با تعجب:تهیونگ
+جانم 🥰
_شوخی که نمیکنی
+به نظرت به من میخوره شوخی کنم
_نه😳
+حالا تو بگو
_چیو
+بگو دوست دارم
_دوست دارم عاشقتم خیلی عاشقتم
بعد ازینکه اینو گفتم از ولم کردو آروم گونمو بوسید که چشام گرد شد ازین اینجور چیزا بعید بود .
تهیونگ با خنده:قیافشو چیه تعجب نکن از من این چیزا بعید نیست .
جلل جالب فکرمو خوند ..آروم دست گذاشتم رو گونم که اون یکی گونمو بوسید از تعجب اومدم بیرون .
زل زدم بهش که اشاره کرد گونشو ببوسم رفتم جلو آروم گونشو بوسیدم که باز ذوق کردو سفت بغلم کردو خودشو منو پرت کرد رو تخت و با خوشحالی خندید
+میدونی دوساله منتظر شنیدن این جمله ام
_نه نمیدونستم ولی خودمم همین حسو داشتم
+جدی؟!
_،اوهوم
+کی فهمیدی عاشقم شدی؟
_نمیدونم فقط وقتی به خودم اومدم که دلم برات لرزیده بود تو چی؟
+منم همینطور وقتی رفتی فهمیدم حسم چیه .
+امشبو پیشم میخوابی
_وا پسرا چی ؟
+برو بهشون بگو میری اتاقت استراحت کنی
_باشع
رفتمو به پسرا گفتم میرم میخوابمو تهیونگم خوابیده و شب بخیر گفتم و رفتم سمت اتاق تهیونگ...
ادامه دارد...
#پارت_43
🌸💙🌸💙🌸💙🌸💙🌸💙
_اسمش تهیونگه
هووف بالاخره گفتم
+چه جالب اسم اونم تهیونگه
بعد این جمله یکم اخم کرد بعد کلشو خاروند و یهو برگشت سمتمو با حیرت گفت:نگو که منو گفتی
چشامو بستم و سریع گفتم:دقیقا خودتو گفتم .
بعد با ترس چشمو باز کردم که دیدم داره میخنده
_چرا میخندی
یه هو سفت بغلم کرد و گفت:اخیش راحت شدم جون به لبم کردی ...سوزان!
_بله
+دوست دارم خیلی دوست دارم عاشقتم.
_چ چی
+میخوای دوباره بگم باشه دوباره میگم عاشقتم
با تعجب:تهیونگ
+جانم 🥰
_شوخی که نمیکنی
+به نظرت به من میخوره شوخی کنم
_نه😳
+حالا تو بگو
_چیو
+بگو دوست دارم
_دوست دارم عاشقتم خیلی عاشقتم
بعد ازینکه اینو گفتم از ولم کردو آروم گونمو بوسید که چشام گرد شد ازین اینجور چیزا بعید بود .
تهیونگ با خنده:قیافشو چیه تعجب نکن از من این چیزا بعید نیست .
جلل جالب فکرمو خوند ..آروم دست گذاشتم رو گونم که اون یکی گونمو بوسید از تعجب اومدم بیرون .
زل زدم بهش که اشاره کرد گونشو ببوسم رفتم جلو آروم گونشو بوسیدم که باز ذوق کردو سفت بغلم کردو خودشو منو پرت کرد رو تخت و با خوشحالی خندید
+میدونی دوساله منتظر شنیدن این جمله ام
_نه نمیدونستم ولی خودمم همین حسو داشتم
+جدی؟!
_،اوهوم
+کی فهمیدی عاشقم شدی؟
_نمیدونم فقط وقتی به خودم اومدم که دلم برات لرزیده بود تو چی؟
+منم همینطور وقتی رفتی فهمیدم حسم چیه .
+امشبو پیشم میخوابی
_وا پسرا چی ؟
+برو بهشون بگو میری اتاقت استراحت کنی
_باشع
رفتمو به پسرا گفتم میرم میخوابمو تهیونگم خوابیده و شب بخیر گفتم و رفتم سمت اتاق تهیونگ...
ادامه دارد...
۳.۲k
۱۷ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.