ای رخ تو شاه ملک دلبری

ای رخ تو شاه ملک دلبری
همچو شاهان کن رعیت پروری

تا تو بر پشت زمین پیدا شدی
شد ز شرم روی تو پنهان پری

با چنین صورت که از معنی پر است
سخت بی‌معنی بود صورت‌گری

ز آرزوی شیوهٔ رفتار تو
خانه بر بامت کند کبک دری

خسروان فرهادوارت عاشقند
ز آنکه از شیرین بسی شیرین‌تری

چشم تو از بردن دلهای خلق
شادمان همچون ز غارت لشکری

دلبری ختم است بر تو ز آنکه تو
جان همی افزایی ار دل می‌بری

از اثرهای نشان و نام تو
جان پذیرد موم از انگشتری

عشق تو ما را بخواهد کشت، آه
عید شد نزدیک و قربان لاغری

در فراق تو غزلها گفته‌ام
بی شکر کردم بسی حلواگری

کاشکی از دل زبان بودی مرا
تا به یادت کردمی جان پروری

با چنین عزت که از حسن و جمال
در مه و خور جز به خواری ننگری،

چون روا باشد که سعدی گویدت
«سرو بستانی تو یا مه یا پری»

سیف فرغانی همی گوید ترا
هر که هست از هر چه گوید برتری


سیف فرغانی
دیدگاه ها (۱۲)

اینم بستنی فالوده نگار و فاطی بفرمایید😂 😂

من درختی کهنه ام،محتاج باران نیستممحکمم،بازیچه ی تفریح توفان...

صبح آغاز عاشقی است پایان خواب و بی‌خبری در صبحرودخانه حیات ج...

دلبرا حسن رخت می‌ندهد دستوریکه به هم جمع شود عاشقی و مستوریآ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط