چمدانم را می بندم میروم به شهری که پاییز به آنجا قدم نگذ

چمدانم را می بندم، میروم به شهری که پاییز به آنجا قدم نگذاشته باشد....

میروم جایی که
درختانش هنوز عاشقانه ای از جنس صدای گنجشکها در گوش برگ ها زمزمه می کنند!

میروم جای که روزهایش به بلندی مو هایت باشد
و شب هایش به کوتاهی اخم هایت!

میروم جایی که پاییز، سال ها با آن فاصله داشته باشد...

#علیرضا_فرد
دیدگاه ها (۱)

"جذام"گویی در این شهر فقط ما جذامی هستیم هر که به ما رسید نش...

الکی مثلا :|

مرا ببخش از زلف های پریشانت؛دفتر شعری نوشتم وراهی شهر بی غزل...

می دانی آن روز که از لبانت بوسه ای گرفتمآتشی در دلم بپا شد.آ...

چند ده سال بعد شده. تنها در ساحل خلوت نوشهر قدم می زنی. با خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط