چه زمستان غمانگیزی خواهدشد

چه زمستان غم‌انگیزی خواهدشد!
هنگامیکه از همان ابتدایش ندای نیامدنت به گوش رسیده و از فرق‌سر تا اعماق قلبی که هنوز برای تو می‌تپد در سوز سرمای نبودنت به خود می‌پیچد.
زمستانی که درتب ثانیه‌های بی‌تو می‌سوزد و
روزهایش شبیه گیسوان سپیدم شده است و
شب هایش تا طلوع سحر در تاریکی خیالات می‌گذرد...
در انتظاری بیهوده
برای بازگشتی محال
روبه‌روی فانوس قندیل بسته‌ی عشق نشسته ام
تا شاید معجزه ایی رخ بدهد
و با آمدنت
شکوفه‌ی قلبم قبل از بهار جوانه بزند!
دیدگاه ها (۳)

ﺩﺭ ﺑﺎﺯﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ...ﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ؛ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﻗﺸﻨﮓ ﺑﺪﻭﻥ ﭘﺸﺘﻮ...

و خــدا تــورا آفــریــد بــرای اثــبـــات آیـــه ی : فــَتـ...

هنگامی که از رسیدن به تو ناامید شدمخودم را زدم به فراموشیاما...

بیدار شو!من برای دوست داشتنت،به خورشید رو زده ام!بیدار شو!به...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط