𝑝𝑎𝑟𝑡⁶
𝑝𝑎𝑟𝑡⁶
(فردا صبح مدرسه)
°نامجون°
وارد کلاس شدم
مثل اینکه از شر کوک خلاص شدم
وایسا ببینم ا/ت کو؟
در باز شد و کوک و ا/ت باهم اومدن داخل کلاس رفتن سر میزشون نشستن
چرا کوک هنوز زندس ؟
نکنه ا/ت نجات داده ؟
نه امکان نداره
یعنی واقعا نجات داده
کوک:آقای معلم
نمیخوای درستو بدی؟(پوزخند)
(زنگ تفریح)
°کوک°
با ا/ت رفتیم رو نیمکت نشستیم و حرف زدیم
داشت دفتر نقاشیشو ورق میزد
به یه صفحه که رسید سریع ردش کرد
کنجکاو شدم
دفتر و از دستش کشیدم
با دیدنش
کوک:ا/ت این منم ؟
ا/ت:ببخشید میدونم ک...
کوک:خیلی کیوته (با ذوق)
میدیش به من؟
توروخداااا
سرمو کج کردمو قیافمو کیوت کردم
لپامو با دوتا دستاش گرفت و کشید
کوک:ای ای ای آییییی
ول کن درد میکنه
ا/ت:دیگه خودتو واس من لوس نمیکنیااااا
کوک:باشه باشه ول کننننن
ا/ت:کوک لپات قرمز شد (با خنده)
کوک:نخند
ا/ت...*قهقه*
کوک:میگم نخندددد
ا/ت:باشه باشه
نامجون اومد
نامی:میبینم هنوز زنده ای و اکسیژن هدر میدی
کوک:به تو ربطی نداره
نامی:ببینم این فسقلی کمکت کرد؟
ا/ت و بردم پشتم
کوک:ا/ت محکم منو بگیر
از پشت محکم بغلم کرد
نامی:آخیی خرگوش کوچولو ترسیده؟
یدونه محکم زدم تو صورتش
دعوا رو شروع کردم
تهیونگ اومد
ا/ت و تهیونگ مارو جدا کردن
ا/ت:بسه دیگه مث سگ و گریه افتادین به جون هم
نامجون رفتش ماهم رفتیم خونه ا/ت ...
(فردا صبح مدرسه)
°نامجون°
وارد کلاس شدم
مثل اینکه از شر کوک خلاص شدم
وایسا ببینم ا/ت کو؟
در باز شد و کوک و ا/ت باهم اومدن داخل کلاس رفتن سر میزشون نشستن
چرا کوک هنوز زندس ؟
نکنه ا/ت نجات داده ؟
نه امکان نداره
یعنی واقعا نجات داده
کوک:آقای معلم
نمیخوای درستو بدی؟(پوزخند)
(زنگ تفریح)
°کوک°
با ا/ت رفتیم رو نیمکت نشستیم و حرف زدیم
داشت دفتر نقاشیشو ورق میزد
به یه صفحه که رسید سریع ردش کرد
کنجکاو شدم
دفتر و از دستش کشیدم
با دیدنش
کوک:ا/ت این منم ؟
ا/ت:ببخشید میدونم ک...
کوک:خیلی کیوته (با ذوق)
میدیش به من؟
توروخداااا
سرمو کج کردمو قیافمو کیوت کردم
لپامو با دوتا دستاش گرفت و کشید
کوک:ای ای ای آییییی
ول کن درد میکنه
ا/ت:دیگه خودتو واس من لوس نمیکنیااااا
کوک:باشه باشه ول کننننن
ا/ت:کوک لپات قرمز شد (با خنده)
کوک:نخند
ا/ت...*قهقه*
کوک:میگم نخندددد
ا/ت:باشه باشه
نامجون اومد
نامی:میبینم هنوز زنده ای و اکسیژن هدر میدی
کوک:به تو ربطی نداره
نامی:ببینم این فسقلی کمکت کرد؟
ا/ت و بردم پشتم
کوک:ا/ت محکم منو بگیر
از پشت محکم بغلم کرد
نامی:آخیی خرگوش کوچولو ترسیده؟
یدونه محکم زدم تو صورتش
دعوا رو شروع کردم
تهیونگ اومد
ا/ت و تهیونگ مارو جدا کردن
ا/ت:بسه دیگه مث سگ و گریه افتادین به جون هم
نامجون رفتش ماهم رفتیم خونه ا/ت ...
۹.۰k
۲۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.