با اصرار دوستایی ک خیلی دوستشون دارم گزاشتم

با اصرار دوستایی ک خیلی دوستشون دارم گزاشتم❤️✨

بریم


گفتم:هیشششش.....همچیز تموم شد....اروم باش چویا....اروم باش مو هویجی من.....اروم باش عزیزم.....تموم شد......
توی حال و هوای خودمون بودیم که.... با صدای نازک و گوگولی کسی به خودمون اومدیم
اره....یوکی...دختر کوچولوم بود...توی این شش ماه خیلی بزرگ شده بود و تغییر کرده بود

یوکی:=

=بابالییییی✨

پرید تو بغل منو چویا

+چقد ت بزرگ شدی یوکی کوچولو

=من دخمل قوبی بودم و از مامالی محافست کلدم چون قودت گوفتی

-(خنده) اره خیلی مراقبم بود

+خوبه که ی دختر کوچولوی شجاع دارم ک وفتایی ک بابایی کار داره از مامانش
محافظت کنه

=الهههه من مولاقب مامالی بودم

+(خنده) افرین دختر کوچولو

👇🏻فلش بک به ۱۰ شب👇🏻
ویو چویا:


حالا ک شام خوردیم و یوکی خوابیده وقت خوبیه ک ازش بپرسم کجا بوده رفتم توی اتاق خواب مشترکتون دازای روی تخت نشسته بود و داشت کتاب میخوند
رفتم و لباسمو عوض کردمو اومدم و خودمو توی بغلش جا کردم و گفتم: دلت برام تنگ نشده ددی؟
دازای خنده ای کرد و گفت: معلومه ک دلم برات تنگ شده بود هم دلم برای ت و هم دلم برای یوکی تنگ شده بود
دازای کتابشو بست و کنار گزاشت و صورتمو بالا اورد و نرم و اروم لبامو بوسید و منم از خدا خواسته همراهی کردم
خیلی دلم برای طعم لباش تنگ شده بود ولی بیشتر دلم برای خودش تنک شده بود
وقتی از هم جدا شدیم پیشونیمو بوسید و محکم تر بغلم کرد و سرشو توی موهام فرو برد و بو کشید و گفت: خیییلی دلم برای گل رز موهات تنگ شده بود
ی لبخندی زدم و از فرصت استفاده کردم و گفتم: حالا کجا بودی ک انقدرم دلت برام تنگ شده بود؟
لبخندش وحو شد و سرشو بالا ارود لب زد: مگه مهمه ک کجا بودم؟.....



#انیمه
#واتشات
#سناریو
#سگ_های_ولگرد_بانگو
#سوکوکو
#دازای
#چویا
دیدگاه ها (۱۵)

🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿

درخواستی تون رو گزاشتمببیخشد ک دیر شده هرکسی درخواست داده تا...

من دیگه چی بگم.من ک گفتم هنتای داره نخونیندیگه حالم بهم خورد...

از دلایلی ک میگم باسنمو ندرین🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿

قهوه تلخ پارت۵۱ویو دازای قطره اشکی از گوشه چشمم ریخت ناخوداگ...

قهوه تلخ پارت۲۹چویا: دازای دازای: چویا بیا بریم بدو ارا: واق...

HENTAI :: SUKUKU

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط