part
part 229
النا: هرچی شما بگید
سوزومه: شنیدی مستر
جنیور: یس لیدی
رفتن سر میز نشستن شروع کردن به جوردن صبحانه بعد تموم شدن صبحونه جنیور با تشکر از جاش بلند شد
سوزومه: جایی میخوای بری
جنیور: اوم امروز میرم شرکت
سوزومه: امروز روز تعطیل چرا میخوای بری شرکت
جنیور: کمی کار دارم امروز باید
سوزومه: اوکی زود برگرد زیادم خودتو خسته نکن
جنیور: بوسه ای روی لبای سوزومه گذاشتو رفت بالا سوزومه هم از جاش بلند شدو شروع کرد به جمع کردن میز
سوزومه: بیایین امروز یه گرد گیری حسابی بکنیم خونرو
الن: چشم
باهم دیگه دست به کار شدن بعد دو ساعت گرد گیری خونه تموم شد سوزومه خسته رو کاناپه ولو شد النا با به فنجون قهوه اومد
النا: بفرمایید خانوم
سوزومه: ممنون عزیزم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یک ماه بعد ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویو سوزومه
تو این یه ماه اخیر رابطم خیلی با جنیور خوب زندگی عالی داریم لیلی رو چند مدت درسد حسابی نمیبینم یکارایی داره میکنه جنیور هم همینطور ولی اینبار ومیخوام اجولانه رفتار کنم منتظر میمونم تا مطمئن شم چون با تمام وجودم مطمئنم جنیور تنها متعلق به منه نه کس دیگه ای اوه راستی داشت یادم میرفت جسیکا و ری هم ازدواج کردنو توی خونه جدید خودشون زندگی میکنن واقعا برای دوتاشونم خوشحالم
الان دارم میرم خونه کایا اینا دیگه کایا نمیتونه زیاد کار کنه حتی از جاش بلند شدنم براش سخت شده به النا گفتم تو کمک کردن تو کارا یه مدت بره پیشش منم بهش سر میزنم بعد یه ربع رسیدم زنگ رو زدم بعد چند مین النا درو باز کرد
النا: خوش اومدید خانوم
سوزومه: ممنون عزیزم
واردخونه شدم
کایا: کی بود
سوزومه: منم مامان کوچولو
کایا: اوه سوزی تویی خوش اومدی منتظرت بودم
سوزومه: حتما تنهای کلی حوصله سر بره مخصوصا که نمیتونی راحت اینور اونور بری
کایا: نه اونقدراهم بد نمیگذره به لطف النا هم حوصلم سر نمیره هم خیالم از کارای خونه راحت
سوزومه: پس تو هم باید اونقدر استراحت کنی تا لطفشو جبران کنی
کایا: اوم....... خب چخبر از شرکتت
سوزومه: زیاد خبر ندارم همه کارا رو جنیور و هارو میکنن منم گاهی سر میزنم
کایا: تو کی میخوای منو خاله کنی
سوزومه: خودمم نمیدونم.........حس میکنم هنوز برای مامان شدن مناسب نیستم
النا: هرچی شما بگید
سوزومه: شنیدی مستر
جنیور: یس لیدی
رفتن سر میز نشستن شروع کردن به جوردن صبحانه بعد تموم شدن صبحونه جنیور با تشکر از جاش بلند شد
سوزومه: جایی میخوای بری
جنیور: اوم امروز میرم شرکت
سوزومه: امروز روز تعطیل چرا میخوای بری شرکت
جنیور: کمی کار دارم امروز باید
سوزومه: اوکی زود برگرد زیادم خودتو خسته نکن
جنیور: بوسه ای روی لبای سوزومه گذاشتو رفت بالا سوزومه هم از جاش بلند شدو شروع کرد به جمع کردن میز
سوزومه: بیایین امروز یه گرد گیری حسابی بکنیم خونرو
الن: چشم
باهم دیگه دست به کار شدن بعد دو ساعت گرد گیری خونه تموم شد سوزومه خسته رو کاناپه ولو شد النا با به فنجون قهوه اومد
النا: بفرمایید خانوم
سوزومه: ممنون عزیزم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یک ماه بعد ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویو سوزومه
تو این یه ماه اخیر رابطم خیلی با جنیور خوب زندگی عالی داریم لیلی رو چند مدت درسد حسابی نمیبینم یکارایی داره میکنه جنیور هم همینطور ولی اینبار ومیخوام اجولانه رفتار کنم منتظر میمونم تا مطمئن شم چون با تمام وجودم مطمئنم جنیور تنها متعلق به منه نه کس دیگه ای اوه راستی داشت یادم میرفت جسیکا و ری هم ازدواج کردنو توی خونه جدید خودشون زندگی میکنن واقعا برای دوتاشونم خوشحالم
الان دارم میرم خونه کایا اینا دیگه کایا نمیتونه زیاد کار کنه حتی از جاش بلند شدنم براش سخت شده به النا گفتم تو کمک کردن تو کارا یه مدت بره پیشش منم بهش سر میزنم بعد یه ربع رسیدم زنگ رو زدم بعد چند مین النا درو باز کرد
النا: خوش اومدید خانوم
سوزومه: ممنون عزیزم
واردخونه شدم
کایا: کی بود
سوزومه: منم مامان کوچولو
کایا: اوه سوزی تویی خوش اومدی منتظرت بودم
سوزومه: حتما تنهای کلی حوصله سر بره مخصوصا که نمیتونی راحت اینور اونور بری
کایا: نه اونقدراهم بد نمیگذره به لطف النا هم حوصلم سر نمیره هم خیالم از کارای خونه راحت
سوزومه: پس تو هم باید اونقدر استراحت کنی تا لطفشو جبران کنی
کایا: اوم....... خب چخبر از شرکتت
سوزومه: زیاد خبر ندارم همه کارا رو جنیور و هارو میکنن منم گاهی سر میزنم
کایا: تو کی میخوای منو خاله کنی
سوزومه: خودمم نمیدونم.........حس میکنم هنوز برای مامان شدن مناسب نیستم
- ۴.۸k
- ۲۷ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط