آبشار جدایی

"آبشار جدایی"
غاری از بلور پیدا می‌کنیم که دیوارهایش تصاویر گذشته مان را نشان می‌دهند.
"تا وقتی با همیم، حتی ریون هم نمی‌تونه ما رو شکست بده." کیونگ تو را بغل می‌کند و می‌گوید:
تا اون روز فکر نمیکردم بغل کردنش اینقدر برام احساس امنیت داشته باشه
ولی خودمو از بغلش بیرون میکشم با بادی اونو به سمت ته غار میفرستم.
"منو ببخش ولی قرار نیست از دستت بدم!مراقب خودت باش"
با آخرین نیرویم، دستم را به زمین میزنم
ریون در حلقه‌ای از نورِ سفید به دنیای موازی پرتاب می‌شود.
آخرین نگاهش را می‌بینم: چشمانش پر از حسرت و خشم.
"عشق در سرزمین نور "
صبحی که پس از نبرد با ریون از خواب بیدار ‌شدم:
کیونگ کنارم نشسته بود، با چشمانی که هنوز از بی‌خوابی سرخ بود.
دستانش گل‌های شفابخش را له کرد و روی زخم‌های سطحی‌ام گزاشت.
"دیگه اجازه نمیدم کسی بهت نزدیک بشه... حتی اگه بتونن از دنیای موازی برگردن." زمزمه کرد:
"اونا بر نمیگردن میرم سراغشون تا برای همیشه نابودشون کنم"
"منم باهات میام"
دیدگاه ها (۰)

فصل دوم"دنیای موازی"بعد از همه دردسر هایی که باهاش گزروندم م...

"فرارِ خونین از دنیای وارونه" حادثهٔ وحشیانه در مسیر فرار:من...

هرکی بود بسم الله..https://wisgoon.com/shaya1386/

کیا افسانه خورشید و ماه رو شنیدن؟

"پایانِ خونینِ ریون: نبرد نهایی"" طلسمِ فراموشی"من و کیونگ ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط