فصل شب دردناک

فصل۲ |شب دردناک|
پارت ۱۲۷

جونکوک: خب تموم شد ..
ات : ممنون بریم به جی کی سر بزنم
از رو مبل بلند شد و سمته پله ها رفت از پله ها بالا رفت و ته سالن اتاق جی کی بود .. وارد اتاق شد و سمته تخت اش رفت و کنار تختش رو صندلی نشست دستی به موهای نازش کشید در هالی که عروسک خرگوشی اش بغلش گرفته بود
اسلاید ۲ جی کی
بوسی رو موهایش گذاشت و پتو را کشید روش از اتاق خارج شد سمته اتاق مشترکش رفت وارد اتاق شد و نفس ای از کلافگی کشید و سمته کمد لباس ها رفت لباس راحتی را برداشت و موهایش را شانه زد
اسلاید ۳ لباسه ات
رو تخت دراز کشید باینکه صدا غارو غور شکمش نمی‌گذاشت بخوابه بازم چشن هایش را بست بوی خوبی به مشامش خورد( این بو از کجا میاد ) از رو تخت بلند شد از اتاق خارج شد به سمته بوی که می‌آمد رفت بلخره بهش رسید پترو آشپزخونه شد و جونکوک را مشغول آشپزی کردن دید شدکه گفت .... ات : چیکار میکنی مگه هیری شام نپخته بود
جونکوک: نه ... پخته بود من دوست نداشتم
دختره سمتش رفت و با دیدن قابلمه ای خوشهال گفت
ات: واقعا باورم نمیشه نائنگ میون اوفففف حتما خیلی خوشمزه هست
جونکوک: دوست داری ؟
ات : آره چجورم
جونکوک: برو دستهات رو بشور ..
دختره با ذوق رفت و مشغول شستن دست هایش شد با برداشت دتسمال دست های خود را خوشک کرد و سمته صندلی ای رفت نشست جونکوک هم رفت سمته کمد ها ... در اول را باز کرد و با لیوان ها مواجه شد دوباره درش را بست در بالا کمد را باز کرد باز هم با فنجان های چای موجه شد گیچ گفت.
جونکوک: پس ظرفا کجان
دختره لبخندی زد .... ات : باز کمکت کنم
از رو صندلی بلند شد و سمته کشو های بالا ای رفت رو چهار پایه ایستاده و در ها را باز کرد و چندین بشقاب برداشت
ات : بیا بگیرش
جونکوک سمتش رفت و بشقاب ها را ازش گرفت و رو اپن گذاشت دختره که باز مشغول ظرف ها بود چهار‌پایه کمی تکون خورد ولی حواسش نبود کمی تکون خورد و این بار پاسش شکست و تا دختره حس کرد افتاد رو زمین چشم هایش را باز میکنه و میبینی درست تو آغوش جونکوک هست
جونکوک با همان اخم گفت...
جونکوک: آخه حواست کجاست
دختره زیر لبی گفت ... ات : پیشه تو ...
جونکوک: ها ..
دختره زود گفت .. ات: هیچی منو بزار زمین ..
جونکوک دختره رو خم کرد و پاهایش را گذاشت رو زمین و سمته بشقاب ها رفت هر دو مشغول چیدن بشقاب شدن ...

شرط ها
۱۵۰ لایک
۱۰۰ کامنت
جهت فالو و حمایت این دو پیج
@yonjin953
@h41766101
دیدگاه ها (۲۷۹)

فصل۲ |شب دردناک|پارت ۱۲۸اسلاید ۲ غذا ای که به دست جونکوک پخت...

فصل۲ |شب دردناک|پارت ۱۲۹آخرین کلمه به تکرار برایش میشد .. ما...

فصل۲| شب دردناک|پارت ۱۲۶ات : ای بابا گفتم خوبم .. نیازی نیست...

فصل۲ |شب دردناک|پارت ۱۲۴از اتاقش بیرون رفت پالو اش را گذاشته...

دوست پسر دمدمی مزاج

نام فیک:عشق مخفیPart: 10ویو ات*با ترس نگاش کردم*دکمه ی لباسش...

گناهکار ) ۵۸ part گوشه لبش رو گزید و یه لباس خواب های ساده م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط