پارت سوم
پارت سوم
از زبان نویسنده
پرش زمانی به یک ماه بعد
چویا و آکوتاگاوا و آنگو به علاوه اوداساکو به آژانس ملحق شدن
آتسوشی:وااای خدای من تعدادمون زیاد شده
چویا:مشکل داری
آتسوشی:به هیچ وجه خوشحالم خیلی
آکوتاگاوا:حالا من با تو چجوری کنار بیام
آتسوشی:با من چه مشکلی داری؟
اوداساکو: آکوتاگاوا آخه مثلا با هم قراره کار کنید آخه...
دازای:وای خدایا حالا ما با کی بجنگیم؟
همه:😶😑
دازای:چیه؟مگه بد میگم؟حالا دشمنمون کیه؟
آتسوشی:این همه آدم بالاخره یه دشمن بینشون پیدا میشه
چویا:دازای عقل نداره تو چرا به حرفش گوش میدی؟
آتسوشی:آخه راس میگه اگه ما...
اوداساکو:قطعا دشمن وجود داره
کونیکیدا:کسی که دشمن نداشته باشه هیچ وقت قهرمان نمیشه این یه ایده آله
چویا:وات؟😶
دازای:حالا بعدا میگم...
از زبان نویسنده
پرش زمانی به یک ماه بعد
چویا و آکوتاگاوا و آنگو به علاوه اوداساکو به آژانس ملحق شدن
آتسوشی:وااای خدای من تعدادمون زیاد شده
چویا:مشکل داری
آتسوشی:به هیچ وجه خوشحالم خیلی
آکوتاگاوا:حالا من با تو چجوری کنار بیام
آتسوشی:با من چه مشکلی داری؟
اوداساکو: آکوتاگاوا آخه مثلا با هم قراره کار کنید آخه...
دازای:وای خدایا حالا ما با کی بجنگیم؟
همه:😶😑
دازای:چیه؟مگه بد میگم؟حالا دشمنمون کیه؟
آتسوشی:این همه آدم بالاخره یه دشمن بینشون پیدا میشه
چویا:دازای عقل نداره تو چرا به حرفش گوش میدی؟
آتسوشی:آخه راس میگه اگه ما...
اوداساکو:قطعا دشمن وجود داره
کونیکیدا:کسی که دشمن نداشته باشه هیچ وقت قهرمان نمیشه این یه ایده آله
چویا:وات؟😶
دازای:حالا بعدا میگم...
- ۱.۸k
- ۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط