اومد سمتمو بغلم کرد و شروع کرد به بوسیدن گردنم باید طاقت

اومد سمتمو بغلم کرد و شروع کرد به بوسیدن گردنم باید طاقت میاورم تا امیر و بقیه برسن یهو در باز شدو امیر اومد تو ارشام خواست سرشو از گردنم بیرون بیاره تا ببینه چه خبره کع اینبار من مانعش شدم اونم بیخیال اوضاع شدو به بوسیدنم ادامه داد امیر رفتو همه مدارکو برداشت بعدم اومد اون عوضیو از روم کنار زد ... بعدم همه رو دستگیر کردن ... اگه امیر قبل از اینکه مدارکو بر میداشت منو نجات میداد زیر دستای ارشام بهمون حمله میکردنو تمام نقشه هامون باد هوا میشد ....
بعد اینکه ماموریتم تموم شد رئیس ازم کلی تجلیل کرد ..... بلاخره اونا دستگیر شدن بعد دو ماه میخواستم برم پیش مامانمو دادشم توی این مدت متین حالش کاملا خوب شده بود ...رفتم خونه مامان داشت اشپزی میکرد با دیدنم اومد سمتمو بغلم کرد
- مامان متین کجاس
^ توی اتاقشه
- باشه

در اتاقو زدمو رفتم تو
- داداشی جونم
+ چیع
- تو نوازندگیو دوس داری ؟
+( با ذوق گف) معلومه که دوست دارم این سواله تو میپرسی
- خب ادامش بده من دیگه حرفی ندارم
+ هن یعنی دیه سراغم نمیای ؟ میزاری کارمو ادامه بدم ؟
- ارع .. خب این چیزیه کع تو دوس داری منم کمکت میکنم
+ عاشقتم بابا اجی خودمی ..‌‌‌..

پارت 9 پایان نویسنده sa
دیدگاه ها (۰)

سیلام بچه ها من برگشتم :)))ببخشید این مدت فعالیت نداشتم دارم...

#friend #کیوت

- بیا اینم اون چیزی کع خواستی × دخار تو محشری منتها هرزم هست...

بردن بهمو توی یه اتاق کوچیک ... داشتم دیونه میشدم حرفاش همش ...

پارت ۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط