پارت 2
پارت 2
وقتی مریض بودی و دعواکردین
*پرش زمانی به خونه*
ویو داهیون
اخیش بالاخره رسیدم خونه ولی هنوز حالم خوب نیست خیلی هم خسته شدم پس برم حموم خستگیم دربره
و داهیون رفت حموم و بعد ۳۰مین اومد بیرون موهاش و خشک کرد و با اینکه قرص خورده بود ولی بازم سردرد و بدن درد داشت که به خودش اومد دید ساعت ۹ شبه رفت و یه شام خوشمزه برای تهیونگ درست کرد ولی چون خودش اشتها نداشت نخورد
ویو تهیونگ
هوفف بالاخره امروزم تموم شد امروز دعوای بری با پی دی نیم کردم و اعصابم هم خرابه چند وقتیه که اصن حواسم به داهیون نیس و خیلی سرد باهاش رفتار میکنم ولی خب تقصیر اونم نیست هوف و به سمت خونه حرکت کرد
تهیونگ:سلام(سرد)
داهیون: سلام عزیزم غذاتو آماده کردم برو بالا لباساتو عوض کن و بیا شام بخور(سرفه)
تهیونگ: اوم باشه برم حموم هم کنم میام(سرد)
داهیون:با..باشه(سرفه)
تهیونگ انقدر خسته کار بود که نفهمید حال داهیون خوب نیست و رفت حموم کرد و لباساش و پوشید و اومد پایین برای شام
تهیونگ:تو نمیخوری
داهیون:نه عشقم اشتها ندارم
تهیونگ:اها
خوب غذاشو خورد و داهیون هم میز و جمع کرد
تهیونگ:من خستم برم بخوابم
داهیون:ته..تهیونگ چرا چند وقته اینطوری شدی میدونم فشار زیادی روته ولی خب منم آدمم اصن همش باهام سرد رفتار میکنی و اصن این چند وقت حتی حالمم نپرسیدی
تهیونگ:اهه ولم کن حوصله ندارم
داهیون:خب منم ادمم توی خونه منم خسته میشم اصن میدونی رئیس شرکت به اون بزرگی بودن چقدر سخته میدونی توی روز با چند نفر سرو کله میزنم منم مثل تو خسته میشم ولی به روی خودم نمیارم و همیشه سرحال باتو حرف میزنم(باداد)
تهیونگ:سر من داد نزن(باداد)
ویو داهیون
حالم از یه طرف بد بود تهیونگ هم از یه طرف بد بود که بادادی که سرم زد حالم بدتر شده بود که دیدم یه طرف از صورتم سوزش گرفت درسته فهمیدم تهیونگ منو زد
داهیون:واقعا که دستت دردنکنه بزن بیشترم بزن ولی بدون منم آدمم توی خونه
و رفت بالا و لباسشو برداشت و با مبایلش از خونه زد بیرون لباسش نازک بود و معلوم بودی توی اون سرما حتما حالش بدترم میشه
ویو تهیونگ
.................
وقتی مریض بودی و دعواکردین
*پرش زمانی به خونه*
ویو داهیون
اخیش بالاخره رسیدم خونه ولی هنوز حالم خوب نیست خیلی هم خسته شدم پس برم حموم خستگیم دربره
و داهیون رفت حموم و بعد ۳۰مین اومد بیرون موهاش و خشک کرد و با اینکه قرص خورده بود ولی بازم سردرد و بدن درد داشت که به خودش اومد دید ساعت ۹ شبه رفت و یه شام خوشمزه برای تهیونگ درست کرد ولی چون خودش اشتها نداشت نخورد
ویو تهیونگ
هوفف بالاخره امروزم تموم شد امروز دعوای بری با پی دی نیم کردم و اعصابم هم خرابه چند وقتیه که اصن حواسم به داهیون نیس و خیلی سرد باهاش رفتار میکنم ولی خب تقصیر اونم نیست هوف و به سمت خونه حرکت کرد
تهیونگ:سلام(سرد)
داهیون: سلام عزیزم غذاتو آماده کردم برو بالا لباساتو عوض کن و بیا شام بخور(سرفه)
تهیونگ: اوم باشه برم حموم هم کنم میام(سرد)
داهیون:با..باشه(سرفه)
تهیونگ انقدر خسته کار بود که نفهمید حال داهیون خوب نیست و رفت حموم کرد و لباساش و پوشید و اومد پایین برای شام
تهیونگ:تو نمیخوری
داهیون:نه عشقم اشتها ندارم
تهیونگ:اها
خوب غذاشو خورد و داهیون هم میز و جمع کرد
تهیونگ:من خستم برم بخوابم
داهیون:ته..تهیونگ چرا چند وقته اینطوری شدی میدونم فشار زیادی روته ولی خب منم آدمم اصن همش باهام سرد رفتار میکنی و اصن این چند وقت حتی حالمم نپرسیدی
تهیونگ:اهه ولم کن حوصله ندارم
داهیون:خب منم ادمم توی خونه منم خسته میشم اصن میدونی رئیس شرکت به اون بزرگی بودن چقدر سخته میدونی توی روز با چند نفر سرو کله میزنم منم مثل تو خسته میشم ولی به روی خودم نمیارم و همیشه سرحال باتو حرف میزنم(باداد)
تهیونگ:سر من داد نزن(باداد)
ویو داهیون
حالم از یه طرف بد بود تهیونگ هم از یه طرف بد بود که بادادی که سرم زد حالم بدتر شده بود که دیدم یه طرف از صورتم سوزش گرفت درسته فهمیدم تهیونگ منو زد
داهیون:واقعا که دستت دردنکنه بزن بیشترم بزن ولی بدون منم آدمم توی خونه
و رفت بالا و لباسشو برداشت و با مبایلش از خونه زد بیرون لباسش نازک بود و معلوم بودی توی اون سرما حتما حالش بدترم میشه
ویو تهیونگ
.................
۳.۲k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.