هر روزی که سرد بود؛
هر روزی که سرد بود؛
قهوه ات را نیم خورده رها کردی...
پشت پنجره ایستادی؛
سیگار را بوسیدی و با خشم فریاد زدی:
چرا دوستم نداری لعنتی؟
هر روزی که با بغض و بدون حرف
رفتی و در را نبستی
پالتو نپوشیده به سرما و تنهایی خیابان پناه بردی
هر روزی که هر چه برگشتی و نگاه کردی پشت سرت نبودم!
هر روز که با این حال خراب رسیدی به کافه ی همیشگی
نشستی و دیدی بدون سفارش دو فنجان قهوه آماده است
هر روزی که بی هوا گونه ات را بوسیدم و گفتم
ترنج خاتون جان...
سرد است
قهر هم میکنی لباس گرم بپوش!
آن روز
هر روز!
روز عشق است!
نه؟
قهوه ات را نیم خورده رها کردی...
پشت پنجره ایستادی؛
سیگار را بوسیدی و با خشم فریاد زدی:
چرا دوستم نداری لعنتی؟
هر روزی که با بغض و بدون حرف
رفتی و در را نبستی
پالتو نپوشیده به سرما و تنهایی خیابان پناه بردی
هر روزی که هر چه برگشتی و نگاه کردی پشت سرت نبودم!
هر روز که با این حال خراب رسیدی به کافه ی همیشگی
نشستی و دیدی بدون سفارش دو فنجان قهوه آماده است
هر روزی که بی هوا گونه ات را بوسیدم و گفتم
ترنج خاتون جان...
سرد است
قهر هم میکنی لباس گرم بپوش!
آن روز
هر روز!
روز عشق است!
نه؟
۵۶۱
۲۵ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.