part11
part11
فردا صبح ساعت8:
تارا-با صدای زنگ گوشیم ازخواب پاشدم
علی بود
+بلع
-سلام
+سلام
-مگه قرار نبود امروز بامن بیای آگاهی؟
+ایوای یادم رف کجایی؟
-تازه دارم حاضر میشم میخورم حاضرشو بیام دنبالت
+اوکی
فعلا
+میبینمت
تارا-پاشدم دست وصورتمو شستم مامانم مثل همیشه بیدار بود
رویا-سلام چه زود بیدارشدی
تارا-سلام کاردارم بیرون باید برم
رویا-چیکار
تارا-باعلی قرار بریم چندتا کاراداری داره منم باید به عنوان میدر برنامش برم
رویا-اوکی
تارا-رفتم یه شکلات برداشم وخوردم
بد رفتم موهامو فربود کاریش نمیشد کرد از پشت دم اسبی بستمش
لباسم یه کت اور قهوه ای با هودیه سفید وشلوار مام آبی
و یه کوله ی قوه ای سوخته برداشتم
آرایشم یه ریمل و فقط با یکم رژگونه و برق لب
شال قهوه ایم هم برداشتم
با عینک دودی گوشیم و بوت های قهوه ایم
بد نشستم منتطر علی بودم
رویا-داری میری اداره حداقل یکم رسمی میپوشیدی هی اسپرت میپوشی
تارا-با استایل های رسمی راحت نیستم مامان
علی-یه هودیه سفید پوشیدم بایه شلوار بگ مشکی بابوت های مشکیم
یه کلاه مشکیم برداشتم یهو سردم نشه
سوار ماشین شدم بد رفتم دنبال تارا دم در بش تکس دادم بیاد پایین
تارا-ازعلی برام تکس اومد رفتم پایین
سلاممم
علی-سلام قشنگم
چطوری
تارا-خوبی
توچزوری
علی-توحسابات خالی میشدچجوری بودی
تارا-افتضاح ببین یعنی کی اینکارو کرده
علی- نمیدونم حالا بریم آگاهی ببینیم چی میشه
به کسی چیزی نگفتی که
تارا-نه
ولی من مثل سگ خوابم میاد
علی-منم
بزار یه اهنگ بزارم انرژی بگیریم
چی بزارم
تارا-نمیدونم آها اگه به من بود
علی-بدتر خوابمون میبره ولی خوب اوکی
راستی موزیک ویدیو کارش تموم شد
تارا-عهه کی میدی بیرون ن
علی-نمیدونم این هفته انشاالله
تارا-بنطرم میتروکونه چراغونی
علی-خودم خیلی دوسشدارم
تارا-منم همینطور
علی-رفتیم آگاهی گزارش دادیم یکی دوتا سوال پرسیدن
ازمون بد قرار شد بازجویی بشیم اول ازمن شروع کردن بد ازمن قرار شد باتارا حرف بزنن اخه به تارا ربطی نداره که براچی بااون حرف میزنن
تارا-تویه اتاق نشسته بودم یسمتش که آیینه بود
دوتاصندلی با یه میزم بادوتا بطری آب تقریبا 5دقیقه بعد یه مرد مسن وارد شد
مرده-سلام مجید شیروند هستم
چندتا سوال داشتم ازتون خودتونم میدونید راجب چی
تارا-بله بفرمایید
مجید-خوب شروع کنیم
اول اینکه شما اقای یاسینی رو ازکی میشناسید چطور باهم آشناشدید چه نسبتی باهم دارید!
تارا-خوب من گیتار میزنم
19سالم که بود سال اول دانشگاه باعلی اشنا شدم
علی برادر دوست صمیمی من نیکا هستش
علی میخواست تازه شروع به کار خوانندگی کنه
من از طریق نیکا باعلی آشنا شدم
برای کارکردن باش قرار بود براش گیتار بزنم
ازاونجا باهم آشنه شدیم
بد از یه یه سالی باهم صمیمی شدیم و الان باهم
رفیق صمیمی هستیم و کلا خیلی باهم وقت میگذرونیم
مجید-خوب بینتون رابطه احساسی نبوده؟
تارا-رابطه احساسی خوب رفیقم طبیعی دوسش داشته باشم مثل برادره برام
مجید-نه ازاین لحاظ که دوست دهر دوست پسرباشین
تارا-نه علی دوست دختر داره البته یه چند ماهه که باهمن ولی خوب من وعلی مثل خواهر برادریم
مجید-دوست دخترش کیه
تارا-پانیذ، پانیذ صادقی
مجید-چجور باهم آشنا شدن
تارا-خوب نیکا همین خواهر علی چند ماه پیش با متین ازدواج کرد متین دوست علی هست البته اول دوست من ونیکا بود بد با علیم رفیق شد سرهمین موضوع کار و اینا
پانیذ هم مدیر اون جایی بودش که فیلم برداری عروسی متین ونیکارو برعهده داشتن علی وپانیذ باهم اونجا آشنا شدن بدیچندبار قرار باهم وارد رابطه شدن
مجید-این اطلاعات وازکجا دارید؟
تارا-خوب من و علی خیلی باهم رفیقیم هرروز باهم حرف میزنیم تقریبا ازهمه اتفاقای زندگی هم باخبریم
خود علی بهم اینارو گفتش
مجید-متین چجور ادمیه
تارا-متین ادم خوبیه پیانو میزنه باچندتا خواننده کار میکنه
بانیکاهم ازهمون اول آشنای من وعلی دوست بودن چند ماه پیش ازدواج کردن البته متین قبلش با یه خانمی ازدواج کرد ولی فوت کرد اون خانم اسمش مهگل بود فاملیش یادم نیس صداقتی یه همچین چیزی بود
یه بچهم دارن نازلی نازلی چند هفته دیگه یه سالش میشه
نازگل سر زایمان نازلی ازدنیا رفت
مجید-خووب رابط با پانیذ چطوره
تارا-اولای اشنایش باعلی افتضاح بود میدونید سراین موضوع که خوشش نمیومد من وعلی اینقد باهم صمیمی هستیم ولی خوب الان بهتره شده فکرکنم متوجه شده چیزی بین من وعلی جز یه رفاقت ساده اما عمیقی نیست
مجید-خیلی ممنون میتونید برید
#زخم_بازمن#علی_یاسینی#فصل2#رمان#خواننده
پارتای قبل رمان درپیج @dina_yasini
فردا صبح ساعت8:
تارا-با صدای زنگ گوشیم ازخواب پاشدم
علی بود
+بلع
-سلام
+سلام
-مگه قرار نبود امروز بامن بیای آگاهی؟
+ایوای یادم رف کجایی؟
-تازه دارم حاضر میشم میخورم حاضرشو بیام دنبالت
+اوکی
فعلا
+میبینمت
تارا-پاشدم دست وصورتمو شستم مامانم مثل همیشه بیدار بود
رویا-سلام چه زود بیدارشدی
تارا-سلام کاردارم بیرون باید برم
رویا-چیکار
تارا-باعلی قرار بریم چندتا کاراداری داره منم باید به عنوان میدر برنامش برم
رویا-اوکی
تارا-رفتم یه شکلات برداشم وخوردم
بد رفتم موهامو فربود کاریش نمیشد کرد از پشت دم اسبی بستمش
لباسم یه کت اور قهوه ای با هودیه سفید وشلوار مام آبی
و یه کوله ی قوه ای سوخته برداشتم
آرایشم یه ریمل و فقط با یکم رژگونه و برق لب
شال قهوه ایم هم برداشتم
با عینک دودی گوشیم و بوت های قهوه ایم
بد نشستم منتطر علی بودم
رویا-داری میری اداره حداقل یکم رسمی میپوشیدی هی اسپرت میپوشی
تارا-با استایل های رسمی راحت نیستم مامان
علی-یه هودیه سفید پوشیدم بایه شلوار بگ مشکی بابوت های مشکیم
یه کلاه مشکیم برداشتم یهو سردم نشه
سوار ماشین شدم بد رفتم دنبال تارا دم در بش تکس دادم بیاد پایین
تارا-ازعلی برام تکس اومد رفتم پایین
سلاممم
علی-سلام قشنگم
چطوری
تارا-خوبی
توچزوری
علی-توحسابات خالی میشدچجوری بودی
تارا-افتضاح ببین یعنی کی اینکارو کرده
علی- نمیدونم حالا بریم آگاهی ببینیم چی میشه
به کسی چیزی نگفتی که
تارا-نه
ولی من مثل سگ خوابم میاد
علی-منم
بزار یه اهنگ بزارم انرژی بگیریم
چی بزارم
تارا-نمیدونم آها اگه به من بود
علی-بدتر خوابمون میبره ولی خوب اوکی
راستی موزیک ویدیو کارش تموم شد
تارا-عهه کی میدی بیرون ن
علی-نمیدونم این هفته انشاالله
تارا-بنطرم میتروکونه چراغونی
علی-خودم خیلی دوسشدارم
تارا-منم همینطور
علی-رفتیم آگاهی گزارش دادیم یکی دوتا سوال پرسیدن
ازمون بد قرار شد بازجویی بشیم اول ازمن شروع کردن بد ازمن قرار شد باتارا حرف بزنن اخه به تارا ربطی نداره که براچی بااون حرف میزنن
تارا-تویه اتاق نشسته بودم یسمتش که آیینه بود
دوتاصندلی با یه میزم بادوتا بطری آب تقریبا 5دقیقه بعد یه مرد مسن وارد شد
مرده-سلام مجید شیروند هستم
چندتا سوال داشتم ازتون خودتونم میدونید راجب چی
تارا-بله بفرمایید
مجید-خوب شروع کنیم
اول اینکه شما اقای یاسینی رو ازکی میشناسید چطور باهم آشناشدید چه نسبتی باهم دارید!
تارا-خوب من گیتار میزنم
19سالم که بود سال اول دانشگاه باعلی اشنا شدم
علی برادر دوست صمیمی من نیکا هستش
علی میخواست تازه شروع به کار خوانندگی کنه
من از طریق نیکا باعلی آشنا شدم
برای کارکردن باش قرار بود براش گیتار بزنم
ازاونجا باهم آشنه شدیم
بد از یه یه سالی باهم صمیمی شدیم و الان باهم
رفیق صمیمی هستیم و کلا خیلی باهم وقت میگذرونیم
مجید-خوب بینتون رابطه احساسی نبوده؟
تارا-رابطه احساسی خوب رفیقم طبیعی دوسش داشته باشم مثل برادره برام
مجید-نه ازاین لحاظ که دوست دهر دوست پسرباشین
تارا-نه علی دوست دختر داره البته یه چند ماهه که باهمن ولی خوب من وعلی مثل خواهر برادریم
مجید-دوست دخترش کیه
تارا-پانیذ، پانیذ صادقی
مجید-چجور باهم آشنا شدن
تارا-خوب نیکا همین خواهر علی چند ماه پیش با متین ازدواج کرد متین دوست علی هست البته اول دوست من ونیکا بود بد با علیم رفیق شد سرهمین موضوع کار و اینا
پانیذ هم مدیر اون جایی بودش که فیلم برداری عروسی متین ونیکارو برعهده داشتن علی وپانیذ باهم اونجا آشنا شدن بدیچندبار قرار باهم وارد رابطه شدن
مجید-این اطلاعات وازکجا دارید؟
تارا-خوب من و علی خیلی باهم رفیقیم هرروز باهم حرف میزنیم تقریبا ازهمه اتفاقای زندگی هم باخبریم
خود علی بهم اینارو گفتش
مجید-متین چجور ادمیه
تارا-متین ادم خوبیه پیانو میزنه باچندتا خواننده کار میکنه
بانیکاهم ازهمون اول آشنای من وعلی دوست بودن چند ماه پیش ازدواج کردن البته متین قبلش با یه خانمی ازدواج کرد ولی فوت کرد اون خانم اسمش مهگل بود فاملیش یادم نیس صداقتی یه همچین چیزی بود
یه بچهم دارن نازلی نازلی چند هفته دیگه یه سالش میشه
نازگل سر زایمان نازلی ازدنیا رفت
مجید-خووب رابط با پانیذ چطوره
تارا-اولای اشنایش باعلی افتضاح بود میدونید سراین موضوع که خوشش نمیومد من وعلی اینقد باهم صمیمی هستیم ولی خوب الان بهتره شده فکرکنم متوجه شده چیزی بین من وعلی جز یه رفاقت ساده اما عمیقی نیست
مجید-خیلی ممنون میتونید برید
#زخم_بازمن#علی_یاسینی#فصل2#رمان#خواننده
پارتای قبل رمان درپیج @dina_yasini
۵.۳k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.